هویت فرهنگی ما در قلب موزهها
موزهها فضاهایی مردمسالارانه، فراگیر و چند صدایی برای گفتوگو منتقدانه پیرامون گذشتهها و آیندهها هستند، این شعار امسال ایکوم است، به نظر شما پس چرا موزههای امروزی تعامل کمتری با مردم دارند؟ و اصلاً از بعد ارتباط اجتماعی موزه تا چه اندازه توانسته نیازهای اجتماع را برآورده کند؟
در سال ۲۰۲۰ شعار ترجمه شده «موزهها برای برابری، تنوع و فراگیری» بیشترین اتفاق نظر را در بین تمامی کنشگران و فعالان حوزه موزهداری دارد، البته تفاوتهایی شاید در عنوان مطلب وجود دارد اما به نظر من مقداری متفاوت است.
درباره اینکه موزهها فضاهایی مردمسالارانه، فراگیر و چند صدایی برای گفتگوهای منتقدانه پیرامون گذشته و آینده هستند، حاصل فکر من و گفتگوهایی که با برخی از دوستان داشتیم بحث تنوع و فرصتهای برابر در استفاده از امکانات و چند صدایی و تبادلات را بیشتر استنباط می کنیم تا مثلا عبارت “منتقدانه پیرامون گذشتهها” که در این متن استنباط نمی شود و باید در سر فصل دیگری جداگانه به آن پرداخت.
از آنجا که بحث استاندارد از دیدگاه ایکوم یک موضوع عملیاتی و علمی است، چرا موزهها استاندارد مشخص و واحدی ندارند؟
در مورد استانداردهایی که در ecom تهیه میشود و اینکه چرا موزهها استاندارد واحدی ندارند، این موضوع در درجه اول به تنوع ساخت موزه ها برمیگردد. ما خیلی کم میتوانیم موزههایی با عملکرد، اشیاء، سرفصل، اساسنامه مشترک و یا نزدیک به هم پیدا کنیم و در نتیجه در بحث استانداردها با موضوع بسیار گستردهای روبرو هستیم و خیلی وقتها هر موزهای استانداردهای خاص خودش را دارد.
اینکه استانداردهای کلی در بعضی جاها بهتر رعایت میشود و یا در بعضی جاها فاصله دارند به دلیل امکاناتی است که در اختیار آن موزهها قرار می گیرد و یا افرادی که می توانند در روند فعالیت آن موثر باشند اعم از سیاستگذاران بالادستی، و یا در موزه هایی که به صورت خصوصی فعالیت می کنند و یا موزههای تخصصی تر که سیاستهای داخلی آن موزه این تنوع را به وجود میآورد.
ممکن است هنوز ما به استاندارد و یا عملکرد صد درصد مطلوب و قابل قبولی نرسیده باشیم ولی نظر من این است که در محدوده امکانات و تواناییها آن چیزی که در موزهها میبینم شور و هیجان و اشتیاقی است که تمامی موزه داران ما سعی می کنند حداکثر چیزی که از دستشان برمی آید را انجام دهند.
خیلی از موزههای ما صرفا تبدیل به محلی برای نمایش آثار شده و در حد ویترین باقی ماندهاند. از دیدگاه شما به جز بحران کرونا، عدم توانایی مدیریت کارآمد عامل تاثیرگذار و مهم این پیامد نیست؟ و راهکار شما برای رهایی از این معضل چیست؟
در پاسخ به اینکه چرا خیلی از موزهها صرفا به یک ویترین برای نمایش آثار تبدیل شده و منفعل هستند و برنامهریزی خاصی برای ارائه محتوای اساس شکل گیری موزه و یا در حقیقت تاثیرگذاری اجتماعی لازم را ندارند، باید گفت موزهها از دیگر ارکان فرهنگی جدا نیستند و باید این مسئله را در آسیب شناسی کلی حوزه فرهنگی در کشورمان در نظر بگیریم. من با کلمهی «خیلی» موافق نیستم، موزه هایی هستند که صرفا اشیایی را گردآوری کردهاند و تبدیل به ویترین و نمایش شدند و در ابتدا فقط بحث معرفی و شی محوری داشتند. موزههای دیگری هم هستند که این اشیا را واسطه، وسیله و یا بهانهای قرار می دهند که بیشتر در حوزه فرهنگی واکاوی کنند و بیشتر بسته های فرهنگی و هنری را تهیه کنند تا به واسطه ی آنها بتوانند بر روی طیف گسترده تری تاثیر بگذارند.
چرا موزههای امروزی تعامل کمتری با مردم دارند، از بعد ارتباط اجتماعی موزه تا چه اندازه توانسته نیازهای اجتماع را برآورده کند؟
در همین دوره شیوع کرونا ما شاهد یک تلاش بسیار فراگیر در تمام موزه ها برای حفظ ارتباط عمومی بودیم یعنی این فضای مجازی که در حقیقت الان می توان گفت بهترین و در دسترس ترین راه ممکن برای ارتباطات اجتماعی در حوزه فرهنگی، اقتصادی و همینطور که در شبهای گذشته نیز شاهد بودیم حتی در مسائل مذهبی. ما شاهد بودیم که به خاطر رعایت فاصلههای اجتماعی برنامه های همه ساله مساجد در شب های قدر خیلی از نقاط کشور امسال نگران این بودند که ممکن است که اگر به شکل گذشته برگزار شود با جمعیتی که همیشه هست امکان سرایت و فراگیری و گسترش این بیماری ویروسی وجود دارد اما دیدیم که حتی مراسمات مذهبی را هم می توان با استفاده از ظرفیت فضای مجازی برگزار کرد.
در مورد موزه ها هم اگر از اواسط اسفند ماه در نظر بگیریم تلاش بسیار گسترده ای در استفاده از فضای مجازی برای باقی ماندن و ارتباط گرفتن و در ارتباط باقی ماندن با مخاطبین داریم میبینیم. من شاهد تلاش گسترده ای بین طیف وسیعی از موزه ها بودم، کارهایی کردند که شاید زمینه ساز این شود که پس از پایان و یا فروکش کردن مشکلات مربوط به کرونا حضور بیشتر مردم در موزه ها را شاهد باشیم. آن هم استفاده از انواع امکاناتی که در فضای مجازی، انواع اپلیکیشنها، انواع سایتها در قالب نمایشگاههای مجازی عکس و متن و فیلم هایی که آنلاین پخش میشد و هر آنچه که در توان داشتند را اجرا کردتد. از اپلیکیشن های مختلف به صورت شبکههای اجتماعی سعی میکردند استفاده کنند اما اگر این معضل کلی را در نظر بگیریم که طیف خیلی گستردهای از مردم کشور ما در موزهها رفت و آمد ندارند و یا ارتباط کمتری دارند این بستگی به هویت و کارکرد و عملکرد هر کدام از موزهها و یا اهمیتی که برای موضوع قائل میشوند دارد.
دسته بندیهای مختلفی در موزه ها وجود دارد، ما شاهد موزه هایی هستیم که فرض کنید در ایام عید در شرایطی که سال های گذشته مهیا بود روزانه ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر بازدید کننده داشتند و اینکه حالا تا چه حدی میتوانستند مواردی که مد نظرشان هست را به بازدید کننده در این جمعیت منتقل کنند قابل بحث است. یا روزانه کاخ موزه های کشور و یا سایت موزه هایی مثل تخت جمشید و یا فضاهای فرهنگی مثل حافظیه که مخاطب بسیار بالایی دارند. طرف دیگر قضیه موزه های تخصصی هستند که به صورت کلی می توانیم بگوییم تعداد مخاطبین کمتری دارند، و بعضا مخاطبان گذری دارند و یا افرادی که آن موضوع به صورت تخصصی برایشان جالب است و اینکه موزه ها تا چه اندازه توانستند نیازهای اجتماعی را برآورده کنند صحبت از یک دغدغهی جدیدی است که در طیف موزه دارها در حال شکل گیری است نشست هایی برگزار می شود، فعالین حوزه علوم اجتماعی دعوت و موارد مختلفی طرح می شود و در نهایت اینکه خروجی اینها دنبال راهکاری هستند که بتوانند بستههایی که تاثیرات مثبتی در حوزه اجتماع بگذارد را تهیه کنند.
موزههای ایران چقدر با شعار امسال تطابق دارند؟
شعار امسال و یا شعار هر سال بیشتر یک محور فعالیت را گوشزد و تاکید می کند و نه اینکه صرفا در همان سال به این مسئله پرداخته شود، یعنی شما در شعار سالهای گذشته؛ به صورت مثال شعاری که در دو سال گذشته بوده چشم اندازهای فرهنگی یا شعار امسال که یک محور تاکید شده بر مبنای گزارشهای موزهای و فعالیتهای آن سال است و چیزی که باید بعد از این هم مرتب اجرا بشود.
ولی اینکه ما به چه شکل این را در جامعه ایران یا در مناطق مختلف که دارای فرهنگهای مختلفی هستند بومی کنیم و این تنوع و چند صدایی را بیشتر به چه صورت عنوان کنیم و موزههای مستقر در پایتخت چه برنامههایی را تهیه و تاکید کنند که بستههای فرهنگی شامل حال جوامع مختلف دارند؛ یا به صورت گسترده تر اشتراکات فرهنگی را به چه صورت پیدا کنیم که با سایر ملل و کشورهای دیگر هم صدا بشویم این برمیگردد به اینکه باید یک همّت و سر فصلی ایجاد شود که از ابتدا ما برای همگرایی با موزههای دیگر دنیا و همگرایی بیشتر داخلی مبنا را بر این بگذاریم که شعار سال را که در یک چهارچوب تعیین می شود از امسال و در سال های دیگر به صورت جدی تری مد نظر قرار بدهیم. این به همسویی ما و اینکه بر مبنا شرایط بومی خودمان چطور می توانیم وارد یک چرخه جهانی بشویم به ما کمک می کند.
چرا در کشور ما اتحادیه و یا تشکلهای صنفی در حوزه موزه به شکل مطلوب وجود ندارد؟
اینکه چرا اتحادیه های صنفی در این زمینه شکل نگرفته به ساختار جذب نیرو در موزهها برمیگردد و موزه دار و کارکنان موزهها عمدتا کارمندان یک دستگاه هستند و در چهارچوب اداری خود فعالیت می کنند و تا وقتی که به این صورت بوده نیازی به تشکیل اتحادیه یا صنف کمتر در آنها به وجود اومده و یا انگیزه های آنان برای این مسئله کمتر بوده است.
در چند سال اخیر روند رو به رشدی رو در تشکیل موزههای خصوصی داشتیم. به نظر میرسد بیشتر دستگاه های دولتی و موسسات جدا از ارگانهای فرهنگی که سالیان درازی هست موزههای مرتبط با خود و زیر مجموعه مربوط را تشکیل داده اند برخی از دستگاه های اجرایی هم سعی کردهاند یک نگاه فرهنگی به سابقه شکل گیری شان داشته و در مجموعه خود دست به ایجاد موزه بزنند. اما مسئله ای که اینجا وجود داره اینکه تنوع و تکثیر موزه های خصوصی حاصل چند سال اخیر است، و این فرایند سالیان سال با روند خیلی کندی انجام میشد و محدود موزههای خصوصی تشکیل می شدند.
امیدوارم که با تنوع و ایجاد موزههای جدید خصوصی زمینههایی برای شکل گیری اتحادیهها و صنفهای حوزه موزه داری هم به وجود بیاید.
به منظور بازاریابی و معرفی بهتر موزهها و پررنگ شدن نقش آنها در ارتقا سطح آگاهی نسل جوان جامعه چه تدابیری اندیشیده شده است؟
هر اندازه که ما بیشتر به مساله جذب مخاطب و طیف های مختلف و بعد طیف جوان که مهمترین گروه و دغدغه تمام جریانات اجتماعی-سیاسی هستند بپردازیم و برنامهریزی کنیم نتایج بهتری برای کل جامعه به دست میآید. برای اینکه موزهها -این دیگر یک باید است- بتوانند از آن حالت انباری و ویترین خارج شوند که خیلی از آنها هستند، و یا شاید بعضی از موزه های تخصصی و یا بعضی موزههای ارگانهای دولتی صرفا اینگونه باشند مسابقه و یا به اصطلاح داوری هر سال توسط انجمن ملی موزههای ایران (ایکم) انجام می شود که هیچ نوع وابستگی دولتی هم ندارد.
در این ارزیابی طیف گسترده ای از موزههای کوچک، متوسط، بزرگ و موزه ذیل مجموعه میراث فرهنگی، ارگانهای فرهنگی و یا سایر دستگاههای دیگر با تمام توان شرکت میکنند و تعداد شرکتکنندهها در این رقابت سالیانه بسیار بالاست و هر سال هم بر تعداد آنها افزوده می شود. این برنامه باعث میشود که پس از اعلام نتیجه اگر موزهها دستاوردهایی داشته باشند سعی کنند آن را تقویت کنند و آنها که احساس می کنند دیده نشدهاند دنبال چارهای برای اینکه بتوانند بهتر دیده شوند هستند، چه در سطح جامعه و چه در جایی که مورد ارزیابی قرار می گیرد.
ارزیابی موزهها محورهای گوناگونی دارد، و حدود ۱۳ محور اصلی در شاخصههای فعالیت موزهها در نظر گرفته شده و حتی به مساله کودک و طیف جوان هم پرداخته شده است. من فکر میکنم طیف جوان بسیار مهم است که برنامههای متنوعی بر مبنای موزه برای آنها داشته باشیم که از طریق اطلاعرسانی بتوانیم آنها را به سمت موزه جذب کنیم، ولی اگر بخواهیم ریشه ای تر به این قضیه بپردازیم باید در نظام آموزشی بیشتر به این موضوع توجه کنیم. هنگامی که ما برای کودکان برنامه ریزی میکنیم طبیعتا وقتی به سنین جوانی وارد می شوند یک ارتباطی را با مجموعه ی موزه داشتهاند که می تواند موثر واقع شود.
چه راهکاری دارید که نسل جوان (دهه ۷۰ و ۸۰ به بعد) بازدید از موزه را به عنوان بهترین تجربه دوران زندگی خود ثبت کنند؟
این موضوع اول از همه رجوع به دانش علوم اجتماعی و رصد نیازها، رفتارها و گفتارها و تعامل و گفتوگو با این نسل است. چطور میشود که بستر شکل گیری، دغدغهها و چشم انداز این طیف را نشناخت و بعد برنامه ای برای آنان پیاده کرد و یا مشوق هایی را آورد که به سابقه فرهنگی و گذشته خود علاقه مند شوند. در اینجا باید این مسئله را در نظر بگیریم که خود موزه به تنهایی نمیتواند کاری کند، بلکه مجموعه ای از ساختارهای آموزشی، نظام آموزشی چه نظام آموزش تحصیلات مقدماتی و چه نظام تحصیلات عالی و ارگانهای فرهنگی و ارگان های پژوهشی باید به صورت جدی به این مساله بپردازند.
دغدغههای جوان دهه ۷۰ و ۸۰ متفاوت از جوان دهه ۶۰ و جوانی است که در دهه ۵۰ بوده، و تا ما به مراحل ارتقا اداری و جایگاه برنامهریزی و برنامه گزاری قرار بگیریم سنی از ما گذشته و اگر به این افراد توجه نکنیم مجبور خواهیم شد بر مبنا دغدغههای دو نسل قبلتر و دیدگاههای خود در موزهها کار کنیم که این فاصله عمیقی ایجاد میکند و این فاصله میتواند در برنامههای ما مهمترین عامل برای عدم ایجاد انگیزه و جذب جوان ها به موزه باشد. باید این روش را کنار گذاشت و به صورت خیلی جدی با جامعه شناسان، روان شناسان و ساختارهای آموزشی ارتباط برقرار کرد. در این میان من فکر میکنم گروه معلمین بیشترین کمک را میتواند انجام بدهد چون شب و روزشان را با این بچه ها میگذرانند و تمام دغدغههای آنها را میشناسند و شاید بهتر از هر کسی بتوانند این بچهها را بفهمند حتی شاید به نظر من از پدر و مادر ها هم درک عمیقتری نسبت به دغدغهها و رفتار کودکان و نوجوانان داشته باشند.
به نظر آنجایی که نظام آموزشی بیشترین اتحاد را با ساختارهای فرهنگی دارد مبادله اطلاعات صورت گرفته و آنها از اطلاعات و بستههای موزهها استفاده میکنند و موزهها روشها را از اینها فرا میگیرند که چگونه ارتباط برقرار کنند و چگونه میتوانند این نسل را بشناسند به نظر من ساختار آموزشی مهمتر از هر پژوهشکده و یا هر ارگان دیگری میتواند بهترین کمک را به موزه ها بکند.
در حوزه کاربرد موزهها برای مردم، چه چیزی باعث ارتباط بهتر مردم با موزه میشود؟
اینکه دغدغهها و علایق مردم بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. موزه باید به این مساله به شکل جدی توجه کند و مسئله دیگر جریان سازی فرهنگی است، ساختار فرهنگ یک جریان جاری و ساری بسیار کهن دارد که از زمانهای گذشته شروع شده و تا زمان ما وجود دارد.
بعضی اوقات به اشتباه کلمه فرهنگسازی را به کار می بریم و الان دیگر همه معتقدند که ترکیب نادرستی است، بحث جریان سازی فرهنگی است اینکه ما چگونه در پوسته فرهنگی خودمان میخزیم، چگونه درک میکنیم و چگونه علایق را میسنجیم و بر مبنا آن برنامه ریزی میکنیم، ترکیبی از شناخت ریشههای کهن و توجه به مسائل اجتماعی و آنالیز مردم است.
در نهایت من فکر میکنم که یکی از بهترین راهکارها برای ارتباط موثر و بیشتر با کل بدنه ی جامعه، طیفهای مختلف سنی و گروههای مختلف توجه به رسانههایی هست که مورد اقبال عموم مردم قرار گرفته و همچنین مراجعه به محققان و جامعه شناسان و ریشه یابی اینکه چرا یک رسانه بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفته و کدام رسانه مقبولیت عام دارد، یعنی ما باید رسانه را بشناسیم، دانش رسانه را باید به دست بیاوریم و همگام و به روز با حرکت رسانه ها و در چهار چوب استفاده از رسانهها با مردم پیش برویم.
در نهایت آنچه مهم است اینکه ابزارهای ارتباطی و میزان رجوع مردم به این ابزارها را بشناسیم و با استفاده از امکانات و فضایی که این شبکههای اجتماعی (social media) یا این رسانهها برای ما به وجود میآورد خودمان را نشان دهیم و در بطن جامعه رسوخ پیدا کنیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.