نماد معماری ایرانی در موزه هنرهای معاصر
تهران در میانه دهه ۵۰ قد میکشید و بزرگ میشد.حالا شهر صاحب کافهها و رستورانهای جدید است و سینماهایی که فیلمهای روز دنیا را نمایش میدهند. تئاتر شهر و تالار رودکی ساخته شدهاند که دومی هیچ از سالنهای اپرای اروپایی کم ندارد. در کنار اینها و در کنار موزههایی مثل موزه ایرانباستان، تهران در حال مدرنیزاسیون، موزه مدرن هم میخواهد. در همین زمان است که موزه هنرهای معاصر تهران در بخشی از خیابان امیرآباد ساخته میشود و آثار نقاشی و حجم از هنرمندان بزرگ دنیا مثل گوگن، پیکاسو، «رنه ماگریت»، «جکسن پولاک» و «اندی وارهول» در آن به نمایش در میآید باارزشی فراتر از آنچه بتوان تصور کرد و برای آن قیمت گذاشت و البته معماری خاصی که چشمگیر است.
«کامران دیبا» ساختمان موزه را بر اساس المانهایی از معماری ایرانی و معماری مدرن ساخته است. ساختمان با الهام از بادگیرهای یزد و مناطق حاشیه کویر ساخته میشود و عناصری مثل هشتی، چهارسو و گذر در آن وجود دارد. از طرف دیگر دیبا گفته است در طراحی این موزه به کارهای «لوکوربوزیه» و «فرانک لوید رایت» هم نگاه کرده است و موزه هنرهای معاصر نیویورک را هم در نظر داشته است.
فضاسازی و ارتباط انسانها هم برای او مهم بوده است و راهروهایی که در فضای موزه میچرخند و به گالریها میرسند این ایده او را تقویت کردهاند. موزه هفت گالری دارد که بازدیدکننده با گذر از راهروها به گالریها هدایت میشود و با رسیدن به گالری شماره هفت دوباره وارد گالری شماره یک میشود. هرچند نقدهایی هم به این معماری شده است وگاه حتی آن را کپیکاری هم دانستهاند و به بادگیرها هم ایراد گرفته شده است. از جمله «داریوش بوربور» معمار، شهرساز، طراح، مجسمهساز و پژوهشگر، که آن را کپیبرداری از قسمتهایی از موزه «خوان میرو» در اسپانیا میداند و بادگیرها را هم اساساً نورگیر میخواند که هیچ ارتباطی با باد ندارد.
- بادگیر یا نورگیر؟
«رضا موسوی»، تهرانشناس و کارشناس مرمت بناهای تاریخی، هم این بادگیرها را کاربردی نمیداند. او میگوید: «اگر قرار است که بادگیر ساخته شود، باید باد وجود داشته باشد. در خانه وثوقالدوله دو بادگیر بزرگ وجود دارد، ولی واقعاً بادگیر است. وقتی به زیرزمین میروید، آنجا کاملاً خنک است و مثل کولر طبیعی کار میکند. با اینکه در یزد یا منطقه کویری هم ساخته نشده، ولی کارش تولید باد و به جریان انداختن آن است. ولی همین عنصر بهصورت نمادین در موزه به کار رفته که کار هم نمیکند و اصلاً نورگیر است. اینکه المانی از مناطق کویری ایران را در بخش شمالی و نسبتاً کوهستانی کشور اجرا کنیم، مفهومی ندارد. ضمن اینکه بادگیرها کاملاً پشت به جهت باد هستند. به عبارت دیگر، این بادگیرها در سمت شرق ساخته شدهاند که باعث میشوند نور خورشید که از شرق طلوع میکند، تا حدود ساعت ۱۲ یا یک ظهر بهصورت مستقیم در گالریها باشد. بنابراین، کاملاً نورگیر است و نه بادگیر.»
- ترکیب معماری سنتی و مدرن
غیر از بادگیرها، رضا موسوی شیوه ترکیب و تلفیق معماری سنتی و مدرن در این موزه را هم از ایرادهای آن میداند: «ترکیب معماری بومی ایران با یک جریان نوگرایانه باید در کمپوزیسیون قرار میگرفت. باید با هم ترکیب میشدند و به یک عنصر تبدیل میشدند. این اتفاق در موزه هنرهای معاصر نیفتاده است. در این بنا دو معماری کاملاً جدا از هم دیده میشود. معماری بومی در یک جهت کار میکند و معماری مدرن در جهت دیگر و این دو تلفیق نشدهاند.»
او البته از کیفیت مطلوب ساختمان صحبت میکند و اینکه بتونریزی صحیحی برای آن انجام شده که ساختمان بعد از این همه سال همچنان سرحال و سرپاست. ضمن اینکه برای کارکرد در نظر گرفتهشده، کاملاً مناسب است: «ما در موزه ایران باستان با معماری سنتیاش نمیتوانیم کار «اندی وارهول» را که از نقاشان مدرن است، نمایش دهیم. برای این کار باید ساختمانی طراحی میشد که المانهای مدرن داشته باشد. در تهران بنایی به این شکل دیگر نداریم. نزدیکترین بنا از نظر ساختار و شکل، ساختمان میراث فرهنگی در خیابان آزادی است.» یکی دیگر از شاخصههای ساختمان که رضا موسوی از آن صحبت میکند، چرخش ساختمان نسبت به خیابانی است که در آن ساخته شده است: «این بنا اگر شبیه بناهای دیگر بود، باید موازی خیابان یا عمود بر آن ساخته میشد. ولی پلان این ساختمان ۴۵ درجه نسبت به خیابان چرخیده است که بسیار هوشمندانه بوده است.»
- حیاط مرکزی و عناصر سنتی معماری ایرانی
رضا موسوی میگوید که تنها بادگیرها نمونهای از معماری بومی ایران نیستند که در این بنا به کار رفتهاند. بنا دارای حیاط مرکزی است که از دیرباز در معماری ایران، بهخصوص در مناطق کویری، وجود داشته است. او میگوید: «به محض اینکه وارد این بنا میشویم با یک هشتی که از عناصر معماری سنتی ایران است، روبهرو میشویم. چهارسوها و راهروهای بههمپیوسته هم از دیگر المانهای سنتی ایرانی این بنا هستند. اما آنچه آن را مدرن کرده است، استفاده نکردن از تزیینات معماری ایرانی است. در معماری ایرانی فضاسازی و تزیینات وابسته به معماری مثل گره چینی، مقرنس، گوشواره و کاشیکاری بسیار مهم هستند، اما در این ساختمان از آنها خبری نیست. این عناصر حذف شدهاند و فقط فضاهای معماری ایرانی استفاده شده که قدم زدن در جریان مدرنیته است. تمام عناصر فضاسازی مثل هشتی و چهارسو و گودال و راهرو و حیاط مرکزی را در آن میبینیم، اما به دلیل همین استفاده نکردن از تزیینات، وقتی در آن قدم میزنیم، احساس نمیکنیم در یک اثر تاریخی در یزد راه میرویم.»
- جانمایی در دوره توسعه تهران
رضا موسوی درباره محل ساخته شدن موزه معاصر میگوید: «از دهه ۳۰ و ۴۰ بناهایی مثل تالار رودکی، دانشگاه تهران و بناهایی حول و حوش خیابان انقلاب ساخته شدند. بعدها که خیابانهای جدیدی مثل بولوار کشاورز ساخته میشوند، طبیعی است که بناهایی هم در این خیابانها ساخته شوند. موزه هنرهای معاصر هم از جمله همین بناهاست. اینکه شمال تهران فضای بیشتری داشته و پیشروی و گسترش شهر هم به سمت شمال بوده، در جانمایی این موزه تأثیر داشته است. همینطور که تهران گسترش پیدا میکند، خیابانها و محلههای مختلف شکل میگیرند و در همین گسترش بناهای مختلفی هم ساخته میشوند.» او میگوید در دهههای ۴۰ و ۵۰ جریانی به وجود آمده است که طبق آن تهران باید چهره جدید و معاصر پیدا کند و در میان شهرهای دنیا مطرح شود. یکی از مظاهر جدی برای این اتفاق هم ایجاد چنین بناهایی است که المانهای شهری شاخص هستند: «وقتی یک اروپایی به ایران میآید، احتمال کمی وجود دارد که وارد خانههای مردم شود و از نزدیک زندگی آنها را ببیند. او اول در خیابان راه میرود. وقتی هم در خیابان راه میرود بناهای مختلف را میبیند و حتماً روی او اثر میگذارد.»
- ساخت موزه
موزهها از شاخصههای مهم هر شهرند که هویت آن محسوب میشوند. رضا موسوی میگوید: «در اینکه لازم بوده ما موزه داشته باشیم، شکی نیست. کشوری که داعیه فرهنگی بودن دارد، حتماً باید چند موزه مهم داشته باشد.»
- محوطه
در اطراف موزه هنرهای معاصر باغی وجود دارد که به باغ تندیسها مشهور است. در این باغ آثار مجسمهها و آثار حجمی از هنرمندان ایرانی و خارجی مثل «پرویز تناولی» و «هنری مور» قرار داده شدهاند. رضا موسوی میگوید این محوطهسازی فضای جلوخان موزه است که در آثار باارزش معماری در دنیا وجود دارد: «این فضاها اجازه میدهند که بنا دیده شود. اگر بخواهیم یک بنا را بهصورت یک اثر هنری ببینیم، حتماً باید از آن فاصله داشته باشیم. جلوخانی باید وجود داشته باشد که اجازه میدهد بنا و ورودی آن کامل دیده شوند. باغ آن از طرف شمال این اجازه را میدهد که این اتفاق بیفتد. به خاطر همین باغ و محوطهسازی است که با گذشت بیشتر از ۴۰ سال هنوز ساختمانی در اطراف آن ساخته نشده و بنا همچنان مشخص است.»
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.