دور دنیـا در ۲۴ سال! | خاطرات مارکوپولوی وطنی را اینجا بخوانید
«به روایت تاریخ، اسناد و کتابهای به جا مانده از روزگاران قدیم حدود ۸ قرن پیش تاجری به نام «مارکوپولو» از آن سوی دنیا بار سفر بست و پس از ۲۴ سال سیاحت و تجارت در اعماق آسیای میانه و چین
همشهری آنلاین _ پریسا نوری: در بازگشت به زادگاهش «ونیز» قصه سفرهای عجیب و غریبش را در قالب سفرنامه به رشته تحریر درآورد. حالا پس از گذشت قرنها در این سوی دنیا و همین تهران خودمان، جهانگرد خوشذوقی در طول ۲۴ سال به ۴۵ کشور جهان سفر کرده و روایت سفرهایش را در چند جلد کتاب جذاب و خواندنی با مخاطبانش سهیم شده است. «منصور ضابطیان» در این کتابها شرح سفرهایش را جوری با جزئیات تعریف کرده که با اندکی قوه تخیل میتوانید همراه او صبح قهوهتان را در یکی از کافههای استانبول بنوشید و شب آسمان زیبای پاریس را از کنار برج ایفل تماشا کنید. با مارکوپولوی وطنی درباره نقاط قوت، ضعف و اشتراکات شهرهای مختلف دنیا با تهران گفتوگو کرده است.
- گردهمایی شاعران ایرانی در «دوشنبه»
در «دوشنبه» تاجیکستان احساس غریبگی نمیکنی. خیابانهای این شهر به نام شاعران ایرانی است. یک مکانی دارند به نام «اتفاق نویسندگان» که شاعران دور هم جمع میشوند و در آنجا مجسمههای سعدی، حافظ، خیام، فردوسی و خیلی از شاعران پارسیگوی را میبینی. خلاصه در این شهر روح ایرانی جریان دارد.
- آغاز راه، سفر زمینی به استانبول
سال ۱۳۷۶ دانشجوی رشته سینما بودم. سفر جزو اولویتهایم نبود. چون فکر نمیکردم پولم به سفر خارجی برسد. در واقع نه درآمدم آنقدر زیاد بود و نه وقت چندانی داشتم که به سفر خارجی فکر کنم ولی به واسطه دوستی که تشویقم کرد به سفر زمینی برویم که هزینهاش کمتر است، با اتوبوس به استانبول رفتیم و از آن زمان، سفر بخش جدانشدنی از زندگیام شد.
استانبول پر از کافه و رستوران شیک و مدرن و سینماهای مجهز بود و همه اینها برای جوانی که از تهران دهه ۷۰ آمده بود تازگی داشت. چون آن زمان در تهران از این خبرها نبود. سفرمان زمینی بود. تمیزی پمپ بنزینها و تفاوت کیفیت غذای رستورانهای بین راهی در ایران و ترکیه هم کاملاً ملموس بود. البته در این ۲۰ و اندی سال تهران خیلی تغییر کرده و شاید بتوان گفت اکنون از نظر این امکانات چیزی از استانبول کم ندارد.
- سفر در زمان با خانههای ۲۵۰ ساله
پاریس از نظر داشتههای فرهنگی و هنری اصلاً قابل مقایسه با تهران نیست. گوشه گوشه این شهر یک اثر هنری است. در هر گوشه پاریس نمادی وجود دارد که قدمت و فرهنگ این شهر را به رخ تو میکشد و در واقع یک «شهرموزه» است. در پاریس خانههای مسکونی با قدمت ۲۵۰ ساله را میبینی که سرپاست و نمای ساختمان را مثل قدیم حفظ کردهاند. فقط داخلش را مدرن کردهاند و در آن زندگی میکنند. وقتی به این محلهها قدم میگذاری انگار به ۲۵۰ سال پیش سفر کردهای. ولی در تهران ما چنین خانهها و محلههایی نداریم.
- خانههای اشتراکی بارسلون به کمکم آمد
بارسلون جزو زیباترین شهرهای گردشگری اروپاست؛ یک شهر ساحلی و بندری که در آن نخستین بار با مفهومی به نامهاستل (خانهها و اقامتگاههای اشتراکی) آشنا شدم. وجود این اقامتگاهها به من که دانشجو بودم و پول چندانی برای اجاره خانه نداشتم کمک کرد.
- در نیویورک گم نمیشوی!
نیویورک ۱۱ برابر تهران و به تنهایی از بسیاری از کشورهای جهان بزرگتر است. اما حتی اگر برای نخستین بار به این ابرشهر بروی، محال است گم شوی. چون خیابانهای عمودی با اعداد و خیابانهای افقی با حروف انگلیسی نامگذاری شده و نشانی خیابانها برخلاف تهران به قدری سرراست و کوتاه است که به راحتی میتوانی از این طرف به آن طرف بروی. مثلاً وقتی به تاکسی میگویی که میروم خیابان ۸ تقاطع f بیهیچ دردسری تو را به مقصد میرساند.
- تنوع اکوسیستم در لسآنجلس
لس انجلس شهر عجیبی است. اصلاً شبیه تهران یا هیچ جای دنیا نیست. از بالا که به این شهر نگاه میکنی یک بخش آن دریاست، یک جایش ساحل، قسمتی از آن جنگل و تپه و کوه. همه اینها زیرمجموعه یک شهر است. خیلی کم پیش میآید به شهری بروی که همه اینها را کنار هم داشته باشد.
- مراکش مرا به یاد تهران انداخت
یکی از شهرهایی که مرا یاد تهران انداخت، شهر مراکش در کشور مراکش بود. کمتر شهری را دیده بودم که روی سطح صاف باشد و چشماندازش کوه باشد. ترافیک مراکش و روابط شهریاش هم خیلی شبیه تهران بود. آنجا هم رانندههای تاکسی خیلی با هم دعوا میکردند و…
- خواستم کوبای «فیدل» و «چه» را تجربه کنم
همین که متوجه شدم درهای کشور کوبا به روی دنیا باز شده است به این کشور سفر کردم. میخواستم فضای کوبایی که هنوز روح «فیدل» با همه کهنسالیاش در آن حضور دارد و «چه» قهرمان رؤیاهایش است را ببینم. در این کشور خبری از مدرنیسم نبود و وقتی در خیابانهایش قدم میزدی احساس میکردی به یک دوره تاریخی دیگر وارد شدهای. ماشینهای عظیم الجثه آمریکایی که از سالهای دور مانده بود و ساختمانهای قدیمی و…
- آمستردام، برخلاف تهران شهر دوچرخههاست
آمستردام شهر دوچرخههاست و در این شهر بیشتر از ماشین، دوچرخه میبینی. شما با یک دوچرخه به همه جای شهر میتوانی بروی. بدون اینکه نیاز به ماشین داشته باشی. درست است که در تهران چند سالی است مدیریت شهری قصد دارد دوچرخهسواری را جا بیندازد ولی تهران با توجه به پستیها و بلندیهایی که دارد، چندان مناسب دوچرخهسواری نیست.
- در امارات دم نمیکشی!
بعد از ترکیه به امارات رفتم. ولی این کشور را دوست نداشتم. چون من عاشق پیادهروی و پرسه زدن بیهدف در شهر هستم. دلم میخواهد در کوچهپسکوچههای شهر گم شوم، در کافه دنجی قهوهای بخورم، با مردم گپ بزنم و به اصطلاح در شهر دم بکشم… اما با شهری مثل دبی که همه چیز لاکچری و لوکس است و مسیرها جوری است که حتماً باید با ماشین رفتوآمد کنی نتوانستم ارتباط برقرار کنم. در دبی محلههای هویتدار مثل لالهزار و عودلاجان پیدا نمیکنی. البته بافت قدیمی دارد ولی هم قابل دسترس نیست و هم اگر خودت را به دردسر بیندازی و پیدایشان کنی چنگی به دل نمیزنند.
- ویتنام، آلودهتر از تهران
این مثل a که «عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد» را در یکی دو سال اخیر انگار برای ویتنام گفتهاند؛ کشوری که آلودگی هوا در آن بیداد میکند و از این نظر دست تهران را از پشت بسته. به همین دلیل این ماسکی که ما از ۲ سال پیش میزنیم، ساکنان ویتنام همیشه میزنند. از وقتی کرونا دنیا را در سیطره خود درآورد تا مردمدوزاریشان بیفتد که این ویروس موذی از راه تنفس منتقل میشود و ماسک زدن را جدی بگیرند کلی تلفات دادند. اما این کشور کمترین آمار ابتلا به این بیماری را داشت.
- مخروبههای تاریخی ناپل
یکی از قدیمیترین و اصیلترین شهرهای ایتالیا ناپل است. ناپل از یک نظر شبیه برخی شهرهای قدیمی ماست. این شهر پر از ساختمانهای چند صد ساله است که مخروبه و رها شدهاند. چون هزینه بازسازی آنها بسیار زیاد است. البته در تهران ساختمان چند صد ساله کم داریم اما اگر هم باشد معمولاً مخروبه رها شده.
- ترافیک سنگین استانبول
اگر در ترافیک و شلوغی تهران کلافه شدهاید بد نیست بدانید در دنیا شهرهایی وجود دارند که ترافیک و آلودگیاش به مراتب بیشتر از تهران است. مثلاً همین استانبول که حالا بسیاری افراد در آن خانه میخرند که زندگی کنند یک ساعتهایی ترافیکش دیوانهات میکند. پاریس هم ترافیک بسیار سنگینی دارد.
متولد و بزرگ شده میدان ۷۳ نارمک هستم. مدتی در میدان ۶۶ زندگی کردهام و حالا هم ساکن خیابان الوند در منطقه ۶ هستم.
- در ایتالیا کشک و بادمجان پختم
وقتی تعداد سفرنامههایی که مینویسی زیاد میشود ممکن است به تکرار بیفتی. به همین دلیل باید یک موضوع دیگر برای نوشتن سفرنامه پیدا کنی. کتاب «سه رنگ» تجربههای غذایی من در ایتالیاست. ایتالیا تنوع غذایی بسیاری دارد و در همه جای دنیا میتوانی غذای ایتالیایی پیدا کنی. به همین دلیل تصمیم گرفتم تجربه غذای ایرانی را در ایتالیا به اشتراک بگذاریم. برای خانوادهای که از دوستان بودند «کشک و بادمجان» پختم که خیلی خوششان آمد.
- اگر شهردار تهران شوم…
اگر دستم باز باشد با فرهنگسازیکاری میکنم که مردم شهر را از خودشان بدانند و نسبت به آن غریبگی نکنند. وقتی شهر را از خود بدانند در آن زباله نمیریزند، آن را آلوده نمیکنند و خیلی از مشکلات خود به خود حل میشود. برای باز کردن گره کور ترافیک و آلودگی هوا هم با کمک کارشناسان و اهل فن حتماً برنامهریزی میکنم. زمانی شهرداری ایدهای داشت و میگفت روزهای تعطیل مردم را به فرهنگسراها وسراهای محله بیاوریم که فیلم ببینند و بعد برایشان از اخلاق بگوییم. من گفتم اگر مردم فیلم ببیند و بازی کنند و کلاَ به آنان خوش بگذرد آنقدر حالشان خوب میشود که خودشان اخلاق را رعایت میکنند. این بداخلاقیها که گاهی از مردم میبینید برای این است که حالشان خوب نیست و عصبانی هستند.
- اون کچله کــــــو!
ایتالیاییها هم مثل ما ایرانیها عادت دارند کمی در زندگی همدیگر سرک بکشند. یادم است در یکی از کوچهپسکوچههای شهر ناپل همراه ۳ دوست خانهای اجاره کرده بودیم. همسایه روبهرویی ما یک مادر و دختر سالمند و میانسال بودند. از همان روز اول سکونت ما در آن خانه آنها از روی بالکن ما را رصد میکردند و به اصطلاح زاغ سیاهمان را چوب میزدند. فردا صبح من برای انجام کاری، تنها بیرون رفتم و آن ۳ دوستم هم با هم رفته بودند. ظهر که آنها برگشته بودند خانم مسن پرسید بود: «پس اون کچله کو! » این موضوع برایم جالب و خوشایند بود که حتی در این شهر غریب یکی حواسش به آدم هست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.