نوشته‌ها

راز و نازِ نوروز

غلامرضا معدنی‌پور (دکتر در فلسفه هنر) در یادداشت پیش‌رو به بررسی واژگان مشترک در زبان‌های مختلف نشسته است و از دیدگاه‌های متفاوت به معانی مشترک روز نو یا همان نوروز و روزی نوین با آغاز نوروز پرداخته است.

این‌که دو واژه مشترک «دِی» و «Day» در مبادی و مبانی واژگان هندو_اروپایی دو زبان پارسی و انگلیسی _به عینه_ با آوای مشترک و معنای یگانه وجود دارد چیزی غریب و دور از ذهن نیست که می‌توانند فامیل و هم خون و خانواده و خانمان باشند.

دی‌ماه، نخستین‌ماه از فصل زمستان در تقویم ایرانی و اقلیم پارسی‌زبان و پارسی‌نشین است، از آنجایی آغاز می‌شود که شب قبل اولین روزش را ایران‌شهریان به انتطار غلبه نور بر ظلمت، روز بر شب، روشنا بر تاری و تاریکی، بیدار می‌مانند و چشم‌به راه تا خورشید و مهر بر دیو تاریکی و جهی غلبه کند. این همان « یلدا» ست که جایگاهی خاص در فرهنگ ایران‌زمین دارد.

فردای شبِ یلدا، اولین ماه زمستان تقویم ایرانی شروع می‌شود و «دی‎» ماه نام دارد که در لغت با کلمه و واژه Day در زبان انگلیسی هم‌ریشه و هم‌معنی و هم‌تبار است و از دوران ماقبل مهاجرت هندواروپاییان به یادگار مانده. در آن دوران هندواروپاییان در دو جهت یکی به غرب که بعدها اروپاییان را شاکله شد و دیگری به جنوب که به دسته هندوایرانی شهره است و دو اقلیم هند و ایران‌زمین ( ایرانوئیج) را تشکیل داد، مهاجرت کردند. از این رو ریشه‌های زبانی مشترک را با خود به ارمغان بردند.

در این میان «Day» به معنای “روز” از منظر معنا و از نقطه کارکرد فرمی_ لغوی چنان جایگاه مستحکم و پایداری در این دو فرهنگ مشترک دارد که به مثال تمام ایام و روزان هفته در زبان انگلیسی Monday_     و _Sunday_ که زیرمجموعه‌ای از زبان در زبان‌های هندواروپایی است به پسوند می‌آید. دی‌ماه نیز ماه پیروزی روز و بازگشت ققنوس‌وار روز از نبرد با شب و ظلمت، همانا «روز‌ماه» یا «ماه‌روز» است.

نباید فراموش کرد که آیین پارسی‌زبانان و به‌ویژه ایرانشهریان از دیرباز، سرشار و سرریز از گونه‌گونه جشن‌ها و سورها بود ضمن آنکه ماه‌ها و روزهای آن به نام‌ و یاد ایزدان، امشاسپندان و… نامگذاری می‌شدند. هر ماه با نام و یاد  یک بزرگ‌ایزد (اَمِشاسِپند) و هر روز و هر ماه دارای یک خداوندگار نگاهبان هم‌نشین بود و به نام و یاد آنها جشن و سرور برپا می‌شد. تیرگان (به یاد و نام تیر آرش کمان‌گیر و جشن آب‌پاشان در عطش تابستان) و مهرگان، سده، یلدا و اردی‌بهشتگان و امردادگان و زایش اشو_زرتشت و سور و سوزّ چهارشنبه‌سوری و گاهنبارها… و بالاخره نوروز را در میان این جشن‌ها داریم.

در این میان تقویم ایرانی که شهره و نامی به نام تقویمِ جلالی است، دست‌کار بزرگ دانشمند و اندیشه‌گر ایرانی «حکیم عمرخیامِ نشابوری» است.

اما درخصوص چرایی گفتن و نوشتن این بدیهی و نمایش آن به دیدگان خاص و اخص خوانندگان باید گفت: مگر این نیست که خیام را به دونیا و عهد دونیا و چگونگی و چند و چون و وفا و عهد و سر و رمز و رازش، استواری و استقامتی و خاطرجمعی نیست؟ مگر نه آن است  او که از سلاله اپیکوریان بر دونیا و غایتش و رنج همواره و بار مدام دونیایش گله است و بی‌اعتنا؟ پس از چه رو است که او همچون اسلاف فکری خود و نحله‌هایی همچون آنان_ اپیکوریان_ و همچون حتا خَلَفِ نامدارِ «شرباورش بر بنیاد هستی: شوپنهاور» دست به برنامه‌ریزی و گاه‌نگاری برای روزها و ایامی و سالیان می‌زند و چنان تقویمی بر‌می‌کشد از همیان و انبان سرشار از دانش خود که هنوز و هنوز از کم‌خطاترین تقاویم تمام ملل و اقوام و اقالیم است؟

اگر بر دنیا و عهدش، وفایی نیست؟ اگر دنیا و هست و نیست‌اش بر بی‌هوده و بی‌سوده قرار است، اگر همه بی‌قراری است؟ پس از چه هست و از چیست که خیام همچون شوپنهاور و یا برخلاف بهتر است بگویم: از چه رو است که شوپنهاور همچون خیام، روی به ابراز و اظهار دستور و آیین برای چگونه بهتر زیستن زدند؟

آیا غیر از آن است که این دو و هرآن‌کس که حتی همچون اینان زندگی را معنا دارند، دم  را و حال را و کنون را غنیمت می‌دارند و می‌شمارند و سراسر و یک‌سره بودن _ بر فرض_ هستی و زندگی را لایق آن نمی‌دانند که خوش نبود و بر حال و در حال و سرحال نبود. پس حالا که هستیم حتی به ناچار  پس بهتر است که به بهترین اماکن و وجه و نحو ممکن “هست باشیم”.

و تمام اینها برای این نوشته شد که این سئوال مطرح شود که چرا سرآغاز تقویم جلالیِ حکیمِ نشابور، « نوروز » است؟ چرا همچون دیگر هم‌خویشان ما در اقوام هندی _ اروپایی و دیگر ریشه‌هایی چون  چینی و اقوام مایا و آزتک و اینکا و غیره، در جایی و زمانی دیگر از سال واقع نشده است این سرآغازِ سال؟ والایی نوروز از چیست و بر چیست؟

بی‌مقدمه‌چینی و بسترسازی برای پاسخ به این پرسش والا، سر راست پاسخ را می‌آورم_که به کفایت اطناب و کش‌دار شد برای رسیدن به این‌جا که “نوروز، برترین روز و بهترین روز در میان تمام روزها است از آن رو که در بهترین زمان در بهترین مکان رخ‌ می‌نماید”

تقویم چینی سال را در میانه زمستان شروع می‌کند و  تقویم میلادی نیز چنین است. تقویم قمری  دور به دور دوران دارد اما نوروز با تولد زمین در بهترین زمان آغاز می‌شود.

ایرانی و ایرانشهر سال را از جایی شروع می‌کند که به حتم باید پایان یافته باشد. از “سالِ نو” وقتی سخن می‌گوییم به حتم واضح است که سالی کهنه در پشت سر داشته که سال نوین شده است. سال نویی آنگاه معناپذیر است که آن کهنگی و آن سیر از نوپایی تا جوانی و میان‌سالی و پیری و فتور و مرگ (بهار، تابستان، پاییز, زمستان) بر سال حادث شده باشد. ازین رو است که پارسیان و ایرانیان از همان گاه و هنگام که دیگر اقوام و ملل سال را نو می‌کنند، به چشم‌ به راهی این عروس یکدانه و یگانه و یکه، بستر و سفره گسترانده، مهرش به جا می‌آورند؛ آب بر راه می‌زنند و آبادانی برپا می‌کنند، به آتور و در آذر نور و گرما می‌افروزند  و به چله‌ می‌نشینند به چشم‌ به راهی؛ “دی”‌شب را به روز می‌رسانند به امید غلبه نور به ظلمت، سورِ سوز آتش برپا می‌کنند و درخت می‌نشانند برجای دار و تبر و تیر و تخته تا برسد آن روزی که “روزِ روز” است؛ روزِ روزها یا همان Day Day که از آن یاد می‌شود.

نوروز آن نماد زندگی دوباره است که برخلاف تعبیر مستعمل “روز از نو، روزی از نو”، مزه و طعم تکرار و کهنگی و ملال را ندارد. اگرچه هزاران سال تکرار شود و دَوَران را می‌رساند اما دور و دوران آن دورانی باطل و به تعبیر “تسلسل بیهوده” نیست، که هر و دور و دورانی از آمدن مکرر نوروز، دوری پویا است که از نقطه آغاز که بر پایان منطبق است. در این دایره مینایی بالاتر و فراتر رفته از دو نقطه منطبق قبل رفته و در دور بعد که همانا سال بعد و سپسین و سال نویی است، دوری پویا را نوید می‌دهد. نوید نوروز _ این روزِ بهین و کهین_، نوید به امید امیدواران است به فرخندگی و خجستگی که شاید و باید و بایسته و شایسته است که این امید باشد، تا زندگی باشد. تا هستی باشد. تا هرآنچه هست، بر هستنده‌ها به نیکی‌ هست شود و هرآنچه نیست به بدی، همان به که نیست باشد و بماند. و آن هستنده برتر که این امید را دارد،  نوروز را بر ‌می‌کشد از میان تمام سرورها و فرخنده‌گی ها و جشن‌ها. چرا که نوروز برترین امید بر آن هستنده برتر _انسان_  است. که تا انسان هست، انسانی هست و انسانیت در تولدی دوباره و همواره و هماره خواهد بود.

ناز راز است، نازِ نو با  ناز روز

ناز نور و ناز نو با ساز و سوز

سور و سات جمعیت در پای او

ناز ناز است، ناز رسم و ناز رو

این‌چنین است  رمز و راز نوروز

منبع:ایلنا

آشنایی با آیین‌ها و خرده‌آیین‌های جشن نوروز

نوروز مهم‌ترین و قدیمی‌ترین جشن ایرانی است‌ که همه ساله مردم کشور ما این روز را که مصادف با اول بهار است جشن می‌گیرند.

نوروز

ایران تنها کشوری نیست که نوروز را جشن می‌گیرد بلکه همسایگان فارسی‌زبان و غیر فارسی‌زبان ما نیز در برگزاری این جشن تلاش می‌کنند.

درباره قدمت و بنیاد برپایی این جشن نظریه‌ها و آثار فراوانی ارائه شده است، اما در هیچ یک از این موارد نمی‌توان به نتیجه دقیق و مشخصی دست یافت. سندهایی مانند کتیبه‌ها، آثار منقوش کشف شده، متون کهن و برخی آثار پژوهشی در دست است که نشان از قدمت این جشن مقدس دارد.

برخی پژوهشگران و ایران‌شناسان مانند «مری بویس»، استاد دانشگاه و پژوهشگر در رشته مطالعات زرتشتی معتقد است؛ ایرانیان نوروز را از ساکنان میان‌رودان (بین‌النهرین) وام گرفته‌اند، اما از آنجا که از آن تمدن شگفت‌انگیز جز نشانه‌ها و آثاری باقی نمانده‌است، نمی‌شود این حکم را امری مستدل دانست. زیرا پژوهشگر و اسطوره‌شناس بزرگ ایرانی، زنده‌یاد «مهرداد بهار» گفته است: «خانم مری بویس در کتاب تاریخ دین زرتشت آورده که عید نوروز تحت تاثیر فرهنگ بین‌النهرینی است، ولی من این‌گونه  فکر نمی‌کنم. به گمان من، این عید بومی آسیای غربی بوده و محتملا از نجد ایران به بین‌النهرین رفت، یا هم‌زمان در سراسر منطقه وجود داشته. به‌هرحال، به احتمال زیاد…عیدهای بین‌النهرینی از طریق خوزستان به بین‌النهرین رفته و علتش مساله آبیاری است».(از اسطوره تا تاریخ، دکتر مهرداد بهار، نشرچشمه)

دیدگاه‌های دیگری نیز درباره نوروز وجود دارد که بررسی آنها نیز ضروری است. «از نوروز در اوستا و ادبیات اوستایی هیچ یاد و نشانی نیامده است…در منابع پهلوی و کتاب‌ها و نوشته‌های عصر ساسانی نیز جز چندبار، آن‌هم تنها به آوردن نام دو جشن مطلبی نمی‌یابیم. درحالی که به واسطه تاریخ‌های اسلامی و ترجمه‌هایی که از منابع پهلوی(آثار برجامانده از دوره سساسانی)  به عربی  درآمده، از سده سوم تا پنجم مطالب مشروح دردست است. در اغلب این منابع نوروز منسوب است به زمان جمشید که هم انسان نخستین و هم نخستین شاه محسوب می‌شده‌است. همچنین در همین نقل‌ها آمده‌است که نوروز جشن آفرینش نخستین انسان و خلقت کیومرث است.»(گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان، رضی، هاشم، انتشارات بهجت)

تاریخ و فرهنگ ایران در طول زمان با تغییرات و تحولات فراوانی همراه بوده‌است، با این وجود اما نوروز همچنان در فرهنگ و تمدن ایرانی زنده مانده است. این ماندگاری نه تنها در ایران بلکه فرهنگ‌های اقماری و وابسته به فرهنگ ایرانی مانند تاجیکی، گرجی، افغانی، ترکی، کردی، آذری و قفقازی نیز دیده می شود و اکنون مردم این مناطق این روز را به تبعیت از فرهنگ مادر، یعنی فرهنگ ایرانی جشن می‌گیرند.

اما بایستی توجه داشته‌باشیم که نباید همه جشن‌های بهاری را تحت‌تاثیر جشن نوروز ایرانی بدانیم، زیرا بسیاری ازملت‌های دنیا روزهای آغازین بهار را جشن می‌گیرند؛ مانند چهارشنبه‌ خاکستر و عید پاک بین مسیحیان، پوریم بین یهودیان، ماگاپوراژی بین بودائیان و هولی کوچک بین هندوها. در ایران باستان به ویژه قبل از ورود اعراب به ایران و تغییر دین از سوی ایرانیان، در تقویم و گاهشماری ایرانی چیزی به نام هفته وجود نداشت و سال به ۱۲ ماه ۳۰ روز تقسیم می‌شد و هر روز اسمی داشت که فقط در هر ماه تکرار می‌شدند و این ۳۰ روز عبارت بودند از:

۱-هورمزد روز/ ۲-بهمن روز/ ۳-اردیبهشت روز / ۴-شهریور روز/ ۵-اسفندارند روز/ ۶-خرداد روز/ ۷-امردادروز/ ۸-دی به آذر / ۹-آذر روز/ ۱۰-آبان روز/ ۱۱-خورشید روز/ ۱۲-ماه روز/ ۱۳-تیر روز/ ۱۴-گوش / ۱۵-دی به مهر / ۱۶-مهر روز / ۱۷-سروش / ۱۸-رشْن / ۱۹-فروردین روز/ ۲۰-بهرام روز/ ۲۱-رام روز/ ۲۲-باد / ۲۳-دی به دین روز/ ۲۴-دین روز/ ۲۵-اَرْشسنگ / ۲۶-اشتاد / ۲۷-آسمان / ۲۸-زامیاد / ۲۹-اسفندروز / ۳۰-انیران

همان‌طور که گفته شد این ۳۰ روز در هر ۱۲ ماه سال تکرار ‌می شدند. هرگاه نام‌ ماه‌های ۱۲گانه در روزشمار ایران با روزها یکی و هم‌نام می‌شدند آن روز را جشن می‌گرفتند و این جشن‌ها بیشتر جنبه دینی داشتند و سالانه این ۱۲ جشن را به‌ این‌ دلیل برپا می‌کردند. ایرانیان جشن‌های دیگری نیز داشتند که تحت تاثیر گاهنبارها بودند و مربوط به اسطوره آفرینش می‌شدند. ایرانیان مانند عبرانیان می‌پنداشتند که جهان در شش روز آفریده شده است، اما با این تفاوت که این شش روز برعکس عقاید عبرانیان از هم فاصله داشتند و فاصله هر روز تا روز دیگر را در ایران باستان یک گاهنبار برمی‌شمردند. فاصله این گاهنبارها با هم متغیر بود. در گذشته ورود به این گاهنبارها را جشن می‌گرفتند و اساس فصل‌های سال را با این تقسیم‌بندی استوار می‌کردند.

تقسیمات دیگری در تقویم غیررسمی ایرانی مشاهده می‌شود که رعایت تقویمی آن نیز به کار گرفته می‌شد. مهم‌ترین آنها ۲ انقلاب تابستانی و زمستانی و ۲ اعتدال بهاری و پاییزی است که ایرانیان آغاز هر یک از این وقایع فصلی را با برپایی آیینی گرامی می‌داشتند، مانند جشن شب‌چله در آغاز انقلاب زمستانی که امروزه تحت تاثیر آیین‌های مجاور به زاد روز خورشید یعنی یلدا که ریشه عبرانی دارد و به معنی تولد است تعبیر می‌شود.

در حساب گاهشمار ایرانی با پایان یافتن ۱۲ ماه سی‌روزه، ۵ روز و ۶ ساعت و اندی اضافه می‌آمد که آن ۵ روز را پنجیک  و پنجه دزدیده شده یا خمسه مسترقه و… می‌گفتند و از روزشمار تقویمی خارج بود، اما در سال‌شمار به حساب می‌آمد. با پایان‌یافتن این ۵ روز، نوروز دوباره آغاز می‌شد و آن ۶ ساعت‌ و اندی را کبیسه می‌کردند که در عهد باستان هر ۱۲۰ سال یک‌ماه اضافه می‌آمد و به‌عنوان ماه سیزدهم بعد از ماه دوازدهم جزو سال محسوب می‌شد و بعد از پایان یافتن ماه سیزدهم، نوروز آغاز می‌شد. همین امر موجب سیار شدن نوروز در فصول مختلف می‌شد که بعدها به شیوه رومیان هر ۴ سال یک بار کبیسه کردند و تقویم را ثابت نگهداشتند.

درباره نوروز و تثبیت سال و ماه براساس تقویم خورشیدی در قرون مختلف تاکنون ازسوی حکومت‌های وقت فرمان‌های زیادی صادر شده‌است، به‌همین دلیل با مطالعه تاریخ تقویم‌نگاری ایرانی با نمونه‌های فراوانی مواجه می‌شویم که اغلب آنها نوروز را مبدا رسمی سال و ماه ایرانی قرار داه‌اند، نوروز معتضدی، نوروزعضدی، نوروز سلطانی جلالی و نوروز خوارزمشاهی ازجمله آنهاست.

کارناوال‌های نوروزی و آیین‌های ویژه

یکی از مهم‌ترین نکاتی که باید در مورد جشن‌های بهاری به ویژه سال نو مورد توجه قرار ‌گیرد وجود جشن‌های زمستانی است. برای شناخت جشن‌های سال نو ناگزیریم به جشن‌های پایان سال توجه کنیم.

در پایان روزهای چله کوچک یعنی اواخر بهمن و اسفند مردم گوشه و کنار فلات ایران و سرزمین‌ها و خرده‌فرهنگ‌های مجاور آمدن بهار را جشن می‌گرفتند. مردم ساکن برخی از مناطق با راه‌اندازی کارناوال‌ و اجرای نمایش و موسیقی، آمدن نورور را مژده می‌دادند.

مراسم میرنوروزی، کوسه‌برنشین و حاجی فیروز ازمعروف‌ترین آنها بود، اما در نواحی مختلف کشور راه‌اندازی عروس‌گولی، تکم‌گردانی و کوسه‌گردانی نیز مرسوم بود. همچنین خانه‌تکانی و برپایی جشن چهارشنبه‌سوری هم از آیین‌های ویژه عنصری جشن نوروز است.

بازار و نوروز

نوروز و بازار دو اصل جدانشدنی در جشن سال نو است. اگر بگوییم هیجانات نوروز تابع عملکرد بازار است بیهوده نگفته‌ایم. در هیچ یک از روزهای سال، بازارها به اندازه بازار عید رونق ندارند. درواقع یکی از بزرگ‌ترین اجتماعات انسانی ایران را می‌توان در بازار شب عید مشاهده کرد.

خرده آیین‌های نوروزی

نوروزیک آیین بزرگ است که پیرامون خود ده‌ها خرده آیین را به‌وجود آورده‌است. این خرده آیین‌ها برخی همگانی و ملی هستند و برخی هم تحت تاثیر رفتارهای منطقه‌ای شکل گرفته و تداوم پیداکرده‌اند. دید و بازدید، عیدی دادن و رفتن سر مزار درگذشتگان از جمله خرده آیین‌های عمومی مربوط به نوروز هستند. جشن نوروز ایرانی ۱۳ روز ادامه پیدا می کند و این آیین روز سیزدهم و با انجام رسم سیزده بدر به پایان می‌رسد.

منبع:همشهری