تحلیلی بر نقوش دستبافتههای عمارلوی رودبار
جمعیت عمارلو مرکب از بومیان و مهاجرانی است که در طول تاریخ فرهنگ آنان به هم آمیخته شده است. در میان روستاهای عمارلو روستای انبوه مرکز اصلی بافندگی در این منطقه است و ساکنان آن مرکب از اقوام تات، کرد و گروههایی از اهالی کلاردشت هستند که در اثر مجاورت با یکدیگر به انتقال فرهنگ و سنتهای خویش پرداختهاند و تأثیرات ناشی از آن در هنر ایشان منعکس شده است.
عدهای از کردهای عمارلو نیز که در روستای پاکده ساکن هستند، از نقوش خاصی در دستبافتههای خویش استفاده میکنند که با نقوش روستای انبوه و نواحی مجاور آن متفاوت است. به طور کلی بر روی دستبافتههای عمارلو نقوش متنوعی به چشم میخورد که به لحاظ تکنیک بافت به صورت هندسی است و از عوامل گوناگونی نشأت یافتهاند.
طبیعت یکی از عواملی است که پیوسته مورد توجه و الهامبخش بشر در ایجاد و خلق نقشمایههای کمنظیر و بدیع بوده است. ساکنان عمارلو نیز این پدیده شگرف را مورد توجه قرار دادهاند و خلاقیت و ابتکار آنها در ایجاد نقوش زیبا ملهم از عناصر موجود در طبیعت به نحوی آشکار به چشم میخورد. در میان عناصر طبیعی تنها گیاهان و جانوران در دستبافتههای عمارلو نقش شدهاند و عناصر دیگر دیده نمیشوند.
نقوش گیاهی نقش شانه به سر، کلمَک(کرم)، کلنگ رَچَّه، مرغ و مار است. در مورد نقش «کلنگ رچّه» نکاتی قابل ذکر است. کلنگ در اصطلاح محلی نام نوعی پرنده مهاجر –احتمالا قو- و رچّه به معنی صف است. این پرندگان به هنگام مهاجرت به صورت دستهجمعی در صفی منظم در آسمان پرواز میکنند و نقش کلنگ رچّه نمایانگر آن است. یکی دیگر از نقوشی که میتوان در این طبقه گنجاند نقش «گربهپا» است که ملهم از پنجه گربه میباشد.
برخی نقوش عمارلو ملهم از اشیا و ابزاری ساده است که در زندگی روزمره این مردمان کاربرد دارد و با شیوه زندگی آنها مطابقت دارد. نقشهای پله، نردبان، خرک، شانه، هیکله و حوضه از این دستهاند. پله نوعی پلکان است که در خانههای سنتی عمارلو برای ورود به طبقه دوم ساخته میشود و جنس آن از چوب است. خَرَک نوعی نردبان است که تنها یک پله دارد. شانه وسیلهای است که با آن پشم را حلاجی میکنند، هِیکله نوعی بازوبند است که در گذشته بر دست میبستند و نشان قبیله یا خاندانی بود که بدان تعلق داشتند و نقش حوضه نیز نمایانگر حوض آب است.
در دستبافتههای عمارلو برخی از نقوش از اشکال هندسی مشتق شدهاند. این نقوش شامل نقش مُرواری، اَستام، قُنّی، پیچه، گیشه نقش، حلقه نقش، کِرا، کلانقشه، چهارخانه، مَفرش لاچ، ایلات قالی، سلیمانی و… میباشند.
درخصوص منشأ الهام نقش «استام» در میان بافندگان عمارلو نظرات متفاوتی وجود دارد. استام نوعی کفگیر است که برای برداشت خمیر نان از آن استفاده میشود. برخی از بافندگان عمارلو بدان «زلف عروسان» گویند که نمادی از موهای ریخته شده بر روی پیشانی است و در گذشته موی عروسان را بدین ترتیب میآراستند. برخی نیز آن را نقشی هندسی میدانند و بدان مداخل گویند.
در مورد نقش «مفرش لاچ» باید گفت که بافت این نقش تنها در میان برخی بافندگان که از اقوام کرد مهاجرند متداول است و نقشی وارداتی است. این نقش از خانواده نگارههای مرغی قوچکی است که در دستبافتههای بختیاریها به وفور به چشم میخورد. از آنجا که این نقش بر روی مفرش بافته میشد بدان مفرش لاچ گویند و در بافت گلیمها نیز از آن استفاده میشود.
نقش ایلات قالی هم در میان این گروه رایج است و به نظر میرسد که بر روی قالیهای ایلیاتی بافته میشده است و برای همین بدین نام خوانده میشود.
در میان نقوش هندسی تنها یک نقش است که در بافت آن از خطوط منحنی استفاده میشود و آن نقش «کِرا» است. نقش کرا احتمالا نمایانگر راههای مالرو است. در میان دستبافتهها نقشی به نام کلا نقشه نیز دیده میشود. از آنجا که بافت این نقش در میان کلاردشتیهای مهاجر به منطقه عمارلو رایج بوده بدین نام خوانده شده است و منظور از کلا همان کلاردشت است.
برخی نقوش هندسی نیز ملهم از مواد خوراکی پیرامون این مردمان است؛ مانند نقش کلوچه، حلوا قاچه (برش حلوا) و برنج برنجه. در میان نقوش دستبافتههای عمارلو نقشی به نام انگشت نیز دیده میشود که ملهم از انگشتان دست انسان است. این نقش در میان گروهی از کردهای مهاجر رواج دارد. به طور کلی میتوان گفت که عوامل مؤثر در شکلگیری نقوش دستبافتههای عمارلو طبیعت پیرامون و فرهنگ این مردمان است. بافندگان عمارلو عناصر طبیعت و اشیاء محیط پیرامون خویش را به صورتی ساده و انتزاعی بر روی دستبافتههای خویش منعکس کردهاند و همچنین به حفظ و ترویج نقشهای به جا مانده از نیاکانشان پرداختهاند. البته در گذر زمان پیشینه و منشأ این نقوش به دست فراموشی سپرده شده است، اما آنچه بر جای مانده خود گویای فرهنگ و هنر و ذوق و سلیقه و تفکرات بافندگان گمنامی است که در میان نقشهایشان جاودانه شدهاند.
رنگ که از عناصر جداییناپذیر طبیعت است از گذشتههای دور تا به امروز همواره توجه بشر را به خود جلب کرده و وسیلهای برای بیان احساسات و باورهای وی به شمار آمده است. هر رنگ دارای سه صفت یا سه بعد بصری مستقلا تغییرپذیر است؛ فام، درخشندگی، اشباع. فام صفتی از رنگ است که جایگاه آن را در سلسله رنگی (از قرمز تا بنفش) مشخص میکند. درخشندگی، درجه نسبی تیرگی و روشنی و اشباع یا پرمایگی میزان خلوص فام آن را مشخص میکند. به علاوه مطالعه درباره رنگ ملاحظاتی را در زمینههای فیزیک، فیزیولوژی و روانشناسی پیش میآورد. یکی از ملاحظات روانشناختی که در کاربرد هنری رنگ اهمیت دارد، بررسی تأثیر متقابل رنگها است. جلوه یا اثر هر رنگ در جوار رنگ دیگر تغییر میکند. رویکرد روانشناختی رنگ به احساسهای معینی نیز بستگی دارد که رنگهای عینی در بیننده بر میانگیزند. رنگهای سرد مختصر کاهش در دمای بدن نگرنده ایجاد میکنند و رنگهای گرم باعث مختصر افزایش دمای بدن میشوند. منشأ احساسهایی چون گرمی، سردی، پیشایندگی، پسروندگی، وزن و اندازه رنگها، همانا سه صفت اساسی رنگ، یعنی فام و درخشندگی و اشباع است.
در دستبافتههای سنتی عمارلو میزان بکارگیری رنگهای گرم در سطح کار بر رنگهای سرد غالب است و رنگها از درجه درخشندگی و تیرگی نسبتا بالایی برخوردارند. رنگهای به کار رفته عبارتند از قرمز، سیاه، سفید، آبی، سبز، زرد، قهوهای، نارنجی (در اصطلاح محلی بدان کاش گویند) که از طبیعت به دست میآیند.
رنگ غالب در دستبافتههای سنتی عمارلو رنگ قرمز است که قسمتهای زیادی از زمینه را در بر میگیرد و رنگی که در کنار آن قرار میگیرد اغلب سیاه است. البته کاربرد رنگ سفید در جوار این رنگها از تیرگی سطح کار میکاهد و تعادل و زیبایی خاصی بدان میبخشد. در مجموع برای بافت زمینه دستبافتههای عمارلو، بیشتر از رنگهای سیاه، قهوهای، قرمز و آبی استفاده میشود و رنگهای دیگر اغلب در بافت نقوش به کار میروند. در حال حاضر بافندگان عمارلو از همین رنگها برای بافت دستبافتههای پشمی استفاده میکنند، اما به دلیل استفاده از مواد شیمیایی به جای مواد گیاهی رنگهای حاصل از درخشندگی و مرغوبیت کمتری برخوردارند. در دستبافتههایی که در دهههای اخیر تولید شده رنگ سرمهای نیز به کار میرود.