سفر به آبنیک
روستای آبنیک یکی از جاذبههای گردشگری رودبار قصران است.
این روستا هم درست مثل دیگر نقاط گردشگری لواسانات و رودبار قصران به دلیل آب وهوای خوش آن معروف است. اما روستای آبنیک یک جاذبه گردشگری تاریخی دارد که آن را یک سر و گردن بالاتر از روستاهای همجوار خود میکند. پل آبنیک که در میراث فرهنگی شمیرانات ثبت تاریخی شدهاست. علاوه بر این دو امامزاده در این روستا هست که این روستا را مقصد گردشگری زیارتی هم میکند. در گفتوگو با «داریوش شهبازی» نویسنده کتاب تهراننامه و تاریخ نگار درباره این روستا و پل تاریخی آبنیک بیشتر میدانیم.
آبنیک یکی از روستاهای رودبار قصران است. شهبازی در ابتدا مختصری از روستای آبنیک میگوید: «این روستا در شمال شرقی فشم واقع شده و از روستاهای قدیمی قصران است. میدانیم که روستای قصران به قصران داخل و قصران خارج تقسیم میشود. آبنیک جزو قصران داخل و از روستاهایی است که آخرین جمعیت آن را حدود ۵۰۰ نفر اعلام کردند.»
- گویش اهالی
«گویش این روستا مثل تمام روستاهای این منطقه اختلاطی از زبانهای مختلف هست.»
نویسنده کتاب تهراننامه در توضیح بیشتر میگوید: «هرچه از نوب دامنه توچال یعنی روستاهای ری و حوزه مرکزی تهران به سمت کوهها و در کوهستان به سمت مازندران میرویم، گویش به لهجه مازندرانی نزدیک میشود. وقتی به جنوب میآییم از گویش مازندرانی کم میشود و به گویش تاتی و حتی عربی نزدیک میشود. چون تمرکز افراد و جمعیت سادات را میبینیم و این نشان میدهد که سادات ریشه زبان عربی داشتند. پس زبان عربی هم وارد زبان این منطقه شده است. علاوه بر آن زبان ترکی هم وارد زبان شده است. پس اختلاطی بین این زبانها هست.»
شهبازی در ادامه از مرحوم حسین کریمان یادی میکند و میگوید: «مرحوم کریمان نویسنده، مورخ و جغرافیدان معاصر از اهالی این منطقه (آهار و شکراب) بود. که در کتابهای ری باستان و قصران به روستای آبنیک هم اشاره کرده و تحقیق و پژوهشی هم در اینباره داشته. کوه جان ستان یا جان استون جزو کوههای معروف این روستاست که چشمهای از آن جاری است.» به گفته شهبازی همین چشمه وجه تسمیه نام این روستاست. کوه «یونزا» یا همان «یونجهزار» و امامزاده موسی(ع) و امامزاده طیب(ع) نیز از اماکن دیدنی این روستا هستند.
شهبازی در ادامه از هویت و تاریخچه پل آبنیک میگوید: «پل آبنیک که در فاصله یک کیلومتری روستای آبنیک واقع شده مربوط به دوره پهلوی اول هست و جزو پلهای ارزشمند ثبت ملی شده است. این پل در تقاطع فشم و آبنیک قرار گرفته و جزو پلهای بسیار زیباست. پل آبنیک در طول سال ۱۳۲۰ که این پل ساخته شده تاکنون چندین بار مرمت شده. زیرا هر سازهای نیاز به تعمیر و نگهداری دارد. مصالح پل سنگ مالون تراشیده و سیمان است. نکته مهمی که در مورد پل باید بگویم این است که از قوس چفد پانیذ دایرهای است. انواع قوس در معماری ایرانی وجود دارد که در معماری دنیا بینظیر است. نمونه این پلها با این قوس در پلهای راهآهن سراسری استفاده شده.» پل تاریخی آبنیک مهر سال ۱۳۸۲ با شماره ثبت ۱۰۳۹۷ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسید.
خیابان خاطرهها چـنار و چـلچله
خیابان ولیعصر(عج) که روزگاری بهعنوان زیباترین، دلرباترین وطولانیترین خیابان ایران آوازهای جهانی داشت، امروزه از زیباییهایش کاسته شده ولی هنوز فقط طولانیترین است؛ آن هم در تکههایی یکطرفه و درتکیههایی دوطرفه که لذت تماشای پیوسته را از چشم مسافران منقطع میکند. این خیابان تاریخی طی صد سال پیش جادهای خاکی بودکه جنوب تهران را به قریه کوهپایهای شمیران وصل میکرد.
در دوران رضاشاه تعریض و آسفالت شد و با غرس نزدیک به ۶۰ هزار اصله نهال چنار درکنارههایش رفته رفته به خیابانی دلگشا تبدیل شد. درختهای چنار در دو سوی آن همانطور که قد میکشیدند، در آسمان سر در هم فرو بردند تا طاق نصرتی رؤیایی و به طول ۱۸ کیلومتر شکل بگیرد و سرتاسر مسیر را به تسخیر شکوه و زیبایی خود درآورد. اما امروز با قطع و خشکیدن بیش از نیمی از درختان سر به فلک کشیده، کمتر نشانهای از آن همه زیبایی و آن طاق نصرت رؤیایی بر جای مانده است.
وقتی طراوت و زیبایی این خیابان را دراواسط دهه ۴۰ تا ۵۰ که مسیر آمد و شد روزانه من از خانه تا دانشگاه ملی سابق و شهید بهشتی کنونی و در سالهای بعد، زندگی در همسایگی آن را به یاد میآورم، درکنار غیبت درختان چنار دوسوی خیابان، بیرونقی معدود کافههای باقیمانده در میانه راه تا میدان تجریش نیز بیشتر به چشمم میآید؛ کافههایی که روزگاری محل دیدارجمعی از تهرانیان اهل ذوق، شاعران نوپا و ترانهسرایان کوچ کرده از کافه نادری و میعادگاه زوجهای جوانی بودکه قول و قرارهای زندگی آیندهشان رادر گوش هم زمزمه میکردندو چشمانداز آن را به تصویر میکشیدند.
خوشبختانه درطول دهههای گذشته، بخشی کوتاه از این خیابان، کمتر آسیب دید و همچنان، طراوت و سبزینگی خود را حفظ کرد.
امروز مسافران میدان تجریش که درحال گذر از بخش پایانی آن و در شمال خیابان ولیعصر(عج) هستند، فرصتی کوتاه دارند تابه تماشای گوشهای باقیمانده از آن طاق نصرت چشمنواز که درپایین دست به طاق حسرت تبدیل شده است بنشینند؛ هرچند که در غوغای آمدوشد و ترافیک سنگین، صدای گوشنواز چلچلهها و بلال و گردوفروشان دورهگرد کمتر به گوششان برسد. آنچه که موجب نگارش این دلنوشته شد، خودداستانی است جداگانه. چند روز پیش و به رسم معمول در حال پیادهروی از میدان ونک به سمت تجریش مقابل بیمارستان ولیعصر(عج) چشمم به تنه درختی افتاد که تا آن زمان از نظرم دورمانده بود؛ تنهای سر بریده، خشکیده، خرقه تهی کرده و گره خورده بر گردن خود! تنه درختی چنین قطور، چگونه سر در گریبان خود برده و از سوی دیگر آسمان را نشانه رفته است! گویی نمایشی است از حال وروز ما مردمان که هر روز گرهای تازه و ناگشودنی
بردست و پای خود داریم. راه خانه را در پیش گرفتم و در کشاکش این افکار زیرلب زمزمه کردم: «زندگی سخت و همه سر در گریبان از طبس تا پایتخت/ خورده در هر سو گره، ازکار مردم تا سر زلف درخت/ عاقبت برگل نشیند ناقه و محمل سقط/گر بچرخد چرخ گردون این چنین لنگان و سخت».
مهرداد امیرغیاثوند / از ساکنان کوچه تورج، محله امانیه