آیین سنتی عروسگولی گیلان، نمایشی برای استقبال از بهار
در آغاز زندگی بشری، انسان با وحشت از نیروهای ناشناخته طبیعی به دنبال مأمن و پناهگاهی بود تا بر ترس خویشتن فائق آید. پس به خدایان روی کرد و غم و شادی، شکست و پیروزی و امید و آرزویش را با راز و رمز و کنایه و استعاره به آنان گفت.
رازها و رمزها، استعارهها و تمثیلها، همه و همه نوعی پل ارتباطی بین انسان و خدایان بود. انسان از اینها در آیینهای مختلف استفاده میکرد و خویشتن را از تنهایی میرهانید و با قرار گرفتن در کنار خدایان و قهرمانان اسطورهای و یکی شدن با آنها، احساس امنیت میکرد.
انسان عصر کهن با بازسازی و تکرار بعضی از اعمال اسطورهای خدایان در آغاز خلقت یا اعمال قهرمانان در آغاز شکلگیری قوم و قبیله، خود را با خدایان و قهرمانان افسانهای یگانه میساخت و به اصل و منشأ خویشتن باز میگشت. در این موارد به طور معمول، نمایشهای آیینی و مذهبی برگزار میشد.
«عروسه گولی» یکی از مراسمهای نمایشی پیشنوروزی است. عروسه گولی به فارسی همان عروس گل است. شاید این ترکیب کنایه از طبیعت زیبای بهاری باشد. سالها است که این آیین نمایشی شاد به لحاظ توسعه و نفوذ رسانههای جمعی و نبود هماهنگی عناصر و اجزای بنمایش با فرهنگ روز، حتی در دورترینآبادیها هم اجرا نمیشود.
زمان برگزاری نمایش عروسه گولی در روستاها مختلف بود. این نمایش به طور تقریبی بین یک هفته تا بیست و پنج روز و گاه نزدیک به یک ماه طول میکشید و حدود نیمه دوم اسفندماه شروع میشد.
گروه نمایش، پس از غروب آفتاب از خانهای به خانه دیگر میرفتند و در حیاط و فضای باز جلوی خانه، برنامه خود را اجرا میکردند و در واقع گروه نمایشی سیار و اجرای آن میدانی بود.
این نمایش را در شرق گیلان همانند غرب مازندران «پیربابو» و در غرب گیلان عروسه گولی مینامند. شخصیتهای اصلی این مراسم نمایشی را چهار نفر تشکیل میداد: پیربابو یا کوسه، غول، ناز خانَم و کاس خانَم. افراد گروه بین پنج یا شش تا چهارده نفر بود. در شرق گیلان یکی از نقشها پیربابو است، ولی در غرب گیلان به جای او کوسه وجود دارد که در اشعار عروسه گولی او را پیرمرد مینامند. افراد یک گروه بزرگ که در نمایش عروسه گولی حضور داشتند عبارتند از:
سرخوان: خواننده شعر، راوی و کارگردان نمایش
ساززَن: نوازنده سرنا
واگیرکونان: همسرایان شعر عروسه گولی بودند که بندهایی از شعر را تکرار میکردند. همسرایان اغلب تماشاگرانی بودند که به دنبال گروه حرکت میکردند و همواره به تعدادشان افزوده میشد.
کترازَنان: چند نفری که هماهنگ با ساز و آواز، دو کفگیر چوبی یا دو قطعه چوب را بر هم میکوبیدند و گاه وظیفه واگیرکونان را هم انجام میدادند.
غول: موجودی افسانهای، تناور و درشت پیکر است که به باور مردم گیلان در غارها و بیابانها زندگی میکند. غول موجودی سادهلوح است که گاه اسیر انسان میشود و از او در کارهای کشاورزی بیگاری میکشند.
برای اجرای این نقش، چهره جوان تنومندی را با پودر زغال یا دوده سیاه میکردند، کلاه مقوایی یا کاغذی عجیب و غریبی بر سرش میگذاشتند. در بعضی از آبادیها و روستاها نیز دو شاخ گاو بر سرش و ریش انبوه سیاهی بر چهرهاش میبستند. چند جارو به عنوان دُم بر پشت شلوارش و دستههای بزرگ ساقه خشک شدهی شالی (کولوش) بر پشت و شکم و سینه او و چندین زنگ بزرگ آفتابهای و زنگوله بر کمر، پا و لباسش میآویختند و او را به شکل و هیأت وحشتناکی در میآوردند. بعضی از گروهها غول را سادهتر میآراستند.
پیربابو: همان بابای پیر در زبان فارسی است. لباسی کهنه و مندرس بر تن داشت و ریش سفیدی از پوست بز یا دُم اسب. گاه صورت او را نیز سیاه میکردند و بر سرش کلاه قیفی مقوایی میگذاشتند و مانند غول با کولوش، زنگ آفتابهای و زنگوله او را میآراستند. در بعضی از نمایشها، چماقی نیز در دست میگرفت و با آن از از عروس مواظبت میکرد.
کوسه؛ در اغلب مناطق غرب، مرکز و شمال گیلان به جای پیربابو از شخصیتی به نام کوسه استفاده میشد.
ناز خانَم: همان عروسه گولی است. از تنپوش و آرایش محلی استفاده میکرد. دو دستمال و زنگهایی در دست میگرفت که به هنگام رقص برای افشاندن و نواختن به کار میبرد. گاه نازخانم سوزنی را برای متواری کردن افراد مزاحم در دست میگرفت و گاهی هم با آن حالتی از دوخت و دوز را به نمایش میگذاشت.
کاس خانَم: در روایت نمایشی بعضی از روستاها، ینگه و مراقب نازخانم بود و در بعضی از روستاها، مانند نازخانم عروس بود. در برنامههایی که عروس بود، لباس و آرایشی شبیه به ناز خانم داشت، در نمایشی که ینگه بود، با لباس و آرایشی متفاوت با نازخانم به صحنه بازی میآمد. دو نقش نازخانم و کاس خانم را دو پسر جوان و یا نوجوان بازی میکردند.
محافظ عروس: در برخی از روستاهای گیلان، در نمایش عروسه گولی مرد جوانی با پوشش و لباس محلی و چوب یا چماقی در دست از عروس محافظت میکرد.
کول بارکش (کول وارکش یا کیسهکش): یک یا دو نفر کیسهای بر پشت میگرفتند و همه جا گروه را همراهی میکردند. پس از پایان نمایش، کولبارکش تخم مرغ، برنج، گندم، عدس و سایر مواد غذایی و هدایایی را که خانخا (صاحبخانه) میداد، درون کیسهاش میگذاشت و به دنبال گروه از خانهای به خانه دیگر حرکت میکرد. در بعضی از آبادیها و روستاها، گروه نمایشی تأکید زیادی داشتند که از خانهها تخممرغ بگیرند و حتی قبل از اجرای برنامه از صاحب خانه درباره موجودی تخممرغ میپرسیدند و اگر پاسخ منفی بود آن خانه را ترک میکردند و به خانه دیگر میرفتند.
نمایش عروسه گولی در سراسر گیلان به جز تعداد بازیگران و جابهجایی بعضی از شخصیتها و نقشهای آنان، تفاوت چندانی با هم نداشت و همه این نمایشها دارای منشأ و کارکردهای واحد و یکسانی بودند.
در این آیین نمایشی، نازخانم نقش کلیدی و محوری دارد. خلاصه این نمایش، مبارزه غول و پیربابو یا غول و کوسه، برای به دست آوردن عروس (نازخانم) است. در بعضی اجراها، غول و در برخی دیگر پیربابو یا کوسه پیروز میدان است. گاه نیز مبارزه بدون نتیجه قطعی پایان مییابد.
در روستای جوپشت لشتنشا، غول عاشق نازخانم و کوسه رقیب اوست. این دو برای هم مدتی رجز و کُرکُری میخوانند و نازخانم آنان را به مبارزه کشتی دعوت میکند تا با برنده و پیروز میدان، نامزد شود. این دو شرایطی برای مبارزه میگذارند و هربار یکی از آن دو طفره میرود.
سرانجام کوسه فرار را بر قرار ترجیح میدهد و غول با خوشحالی فریاد شادمانه سر میدهد و میگوید: نازخانم مال من است. در این روایت کاسخانم یکی از بستگان نازخانم است.
مردم سیاهکل درباره این آیین افسانهای دارند: در جنگلی، مردی به نام پیربابو زندگی میکرد و هر روز دامهایش را در اطراف جنگل به چرا میبرد. در سالی، بیست روز مانده به عید نوروز، غولی از غار خود بیرون آمد و به تماشای کلبه چوبی پیربابو ایستاد و چشمش به عروسگولی افتاد. غول بیمعطلی پیش رفت و عروس را کول کرد و به غار برد. پیربابو هنگامی متوجه عروسگولی شد که غول گریخته بود. از آن زمان رقابت عشقی بین این دو آغاز شد و به همین علت در این مراسم پیربابو دقیقهای از عروس غافل نمیشود و مرتب دور عروس پرسه میزند.
در زیکسار صومعهسرا، غول از میدان بیرون میرفت، یک کنده هیزم پیدا میکرد و به نشانه نیرومندی، آن را به کول میکشید و در کنار کوسه بر زمین میانداخت. کوسه در این فرصت نازخانم را میگرفت، فرار میکرد و او را در گوشهای پنهان میساخت. غول از پیدا کردن عروس عاجز میماند و از شدت غم و اندوه بیهوش میشد و عروس رقصکنان از مخفیگاه بیرون میآمد و دامن شلیته را به صورت او میمالید. غول از بوی دامن عروس به هوش میآمد و عروس دوباره خود را پنهان میکرد. غول از استاد نوازنده سرنا که رهبر گروه بود، سراغ نازخانم را میگرفت. استاد میگفت: اگر از صاحبخانه (خانخا) مژدگانی بگیری، من نازخانم تو را پیدا میکنم. صاحبخانه مقداری برنج و چند تا تخممرغ و مبلغی پول به غول میداد و او هم آنها را برای استاد میبرد و عروس را تحویل میگرفت.
در روستای رودپیش فومن بر خلاف روستای کمسار شفت، غول پیروز میدان مبارزه بود و کسی حریف او نمیشد. در رودپیش پس از این که غول، پیرمرد را بر زمین، نازخانم و کاسخانم با گوشههای دامنشان، با آهنگی موزون، او را باد میزدند.
در روایت عروسگولی روستای کمسار، پیرمرد دو زن دارد که نامشان نازخانم و گردخانم است. در این روایت گردخانم همان کاسخانم است.
از نظر تاریخی و جامعهشناختی، غول قدرتمند و سادهلوح، پیربابوی باتجربه، کوسهی به باور مردم حیلهگر و زیرک، ناز خانم به باور مردانه عشوهگر و فتنهانگیز و خانهدار، و کشتی بین غول و پیربابو یا غول و کوسه، که مبارزه قدرت و تجربه یا قدرت و زیرکی برای به دستآوردن نازخانم- عروس- است، همه بازتاب شخصیتها و مناسبات اجتماعی جامعهای بود که این نمایش در آن برگزار میشد و به این ترتیب مخاطبان، خود را با گروه نمایشی یگانه میدیدند و در آن، جامعه و زندگیشان را به تماشا مینشستند.
زبان محاورهای و منظوم نمایش، بسیار ساده است. استفاده از عبارتها و ترکیب واژههای غیرمتعارف، توصیفهای اغراقآمیز، طنز و هجو بیپرده همراه با ساز و آواز سبب خنداندن و شادی مردم میشد.
سادات اشکوری درباره ارتباط این آیین با بهار و طبیعت نوشته است که با توجه به شعر نمایش، عروسِگل و زیبا، نماد طراوت و نوشدگی طبیعت و بهار، پیربابو، نشانی از تجربه و دانایی؛ و غول، مظهر سختی و مشکلات است. او سپس این پرسش را طرح کرده است که آیا چهره سیاه غول، با ضربالمثل «زمستان رفت و روسیاهی برای زغال ماند» ارتباطی ندارد؟
پیربابو سال کهنه است که از تجربه آن میتوان در سال نو بهره جست؛ غول، زمستانِ سختِ سال کهنه و مشکلات آن، و عروس، طبیعت زیبا در بهار است که دستافشان و پایکوبان به استقبالش میروند و مقدمش را گرامی میدارند.
عروسگولی آمیزهای از چند اسطوره است که مردم برای آن خویشکاریهای به همپیوسته قائل بودند. به باور مردم روستاهای گیلان، این آیین نمایشی، پرشگون و مبارک بود. با برگزاری این آیین نمایشی به نیت سلامتی، بهروزی، بارآوری محصولات دامی و کشاورزی و نابودی همه مشکلات و گرفتاریها به استقبال عید نوروز باستانی میرفتند.