نشاط اجتماعی

گردشگری و نشاط اجتماعی

نشاط اجتماعی و شادی یکی از موضوعات مهم در کیفیت زندگی اعضای جامعه است. در ایران نیز شادی به دلایل گوناگونی به یک مساله‌ی اجتماعی بدل شده است. به سخن دیگر، از یکسو پژوهش‌های گوناگون بیانگر آن است که ایرانیان ملت شادی نیستند و داده‌ها و نتایج این پژوهش‌ها بیانگر آن است که احساس شاد بودن و نشاط در میان ایرانیان،‌ متوسط رو به پایین است و جایگاه ایرانیان در رتبه‌بندی‌های جهانی مبتنی بر شاخص‌های شادی و نشاط، مناسب نیست و ایران یکی از ملت‌های ناشاد به شمار می‌آید. بر پایه‌ی برخی پژوهش‌ها، نمره‌ی ایرانیان از شادی، ‌۴۸٫۶ در طیف صفر تا صد بوده و البته پژوهش‌های سعید ذکایی (۱۳۹۵) این موضوع را به گونه‌ای مبسوط مورد بحث قرار داده و ابعاد آن را نشان داده است. اما با این همه می‌توان گفت شادی در ایران به دلیل ابهام دستگاه‌های سیاستگذاری بر سر آن (ابهام در فضاهای شادمانگی مردمی،‌ ابهام در اندازه و سنجه‌ی تعیین شادی‌های مشروع و ناشمروع،‌ ابهام در تعیین حدود آزادی و توانایی‌های فردی و گروهی مردم برای تجربه‌ی شادمانگی و حتی ابهام در الگو و ضرورت‌های سیاستگذاری درباره‌ی افزایش شادی و نشاط در میان ایرانیان) ‌سبب شده شادی نه یک «پدیده» رایج در حوزه‌ی عمومی،‌ بلکه به یک «مساله» رایج در حوزه‌ی عمومی بدل شود. بخش زیادی از سیاست‌های کنترلی و نظارتی دستگاه‌های حکومتی معطوف است به مهار، برخورد و حذف الگوها، ‌رفتارها،‌ فضاها و عرصه‌های شادمانی و نشاط مردم.

آنچه که در شرایط امروز جامعه ایرانی دیده می‌شود،‌ نوعی نبودِ نشاط همراه ناخرسندی از زندگی، سرگشتگی در آینده و حس ناامنی به‌واسطه‌ی دگرگونی‌های غیرمنطقی شدید زندگی است. این در حالی است که در جامعه‌ی ما سال‌هاست که گفتگوهایی درباره‌ی موضوع شادی و جایگاه آن در زندگی مرم درگرفته است. شادی مفهومی گنگ و البته بسیار پرکاربرد است. در زبان فارسی این واژه همراه با مترادف‌های گوناگونی است. در واژه‌نامه دهخدا اینگونه آمده است:

«شادی و شادمانی. خوشحالی. بهج. بهجت. استبهاج. بشاشت. مسرت. نشاط. طرب. ارتیاح. وجد. انبساط. سرور. فرح. خوشدلی. شادمانی. رامش. مقابل اندوه و غم. مقابل سوگ».

اما می‌توان برای فهم بهتر این موضوع آن را در تفکیکی دقیق‌تر در دو سطح فردی و گروهی بررسی کرد. در جامعه‌ی ما درگیری بر سر گونه و رویکرد تفسیر شادی همچنان جاری و رایج است. گاه پدیده‌ای روحی و بسیار حیاتی در زندگی افراد است و سفارش‌های زیادی برای شاد زیستن می‌شود و گاه امری ناپسند و نشانه‌ای از ناهنجاری و غیرنرمال بودن تعریف و به تبع آن سرکوب می‌شود. شادی در ایران را می‌توان از یکسو امری فردی تعریف کرد، یک امر روانشناختی که در آن شادی، «هیجان مثبتی است که به «رضایت از زندگی» تعبیر می‌شود و بدون آنکه لحظه‌ای باشد، مدت‌های زیادی همراه انسان است». در این معنا، بخشی از ابعاد عاطفی سیاست زندگی هر کسی است. سیاست زندگی دال بر  گزینش‌هایی است که هرکس از طریق آنها می‌خواهد زندگی شخصی‌اش را بسازد و شکل دهد. برای همین، شادی و شادمانه زیستن به یک الگو یا فرجام در سیاست زندگی هرکس تعریف می‌شود. از سوی دیگر شادی در سطح گروهی می‌تواند بخشی از سیاست‌های فرهنگی هر جامعه‌ای باشد. سیاست فرهنگی به درستی همان سازش و هم‌آوایی رسمی و اتفاق­ نظر مسوولان و سرپرستان امور در تشخیص، گردآوری و تعیین باارزش‌­ترین بنیادها و اولویت‌های مورد نیاز در حرکت فرهنگی است. همچنین سیاست فرهنگی را می‌توان بنیادهای راهنمای کارگزاران فرهنگی و مجموعه علائم و نشانه­‌هایی دانست که مسیر حرکت را نشان می­‌دهد. به سخن دیگر، گونه‌ای شیوه‌نامه روشنگر پویایی و راه است. از این نگاه، شادی می‌تواند همچون فرجامی برای سیاست‌های فرهنگی یک کشور شناسانده و تعریف شود. فرجامی که یک دستگاه رسمی حاکم به دنبال رسیدن به آن در زندگی اجتماعی مردم خویش است. بنابراین شادی را هم به مانند یک فرجام در زندگی و هم به مانند یک شیوه زیستن، می‌توان در دو سطح سیاست زندگی و سیاست فرهنگی مورد واکاوی قرار داد.

در واقعیت امر، ‌شادی به یک دو راهی اجتماعی تبدیل شده است. جایی که در میدان عمومی ساز و کاری برای آن نیست و جستجوی شخصی هم به نوعی سرپیچی از هنجارهای رسمی را در بر دارد. برای همین، تجربه‌ی شادی در ایران گونه‌ای هنجارشکنی را درون خود دارد که برآمده از سیاستگذاری‌های نادرست در پهنه‌ی فرهنگی است؛ به گونه‌ای که شادکامی و نشاط را نه تنها حذف، بلکه گاه سرکوب و مجازات هم کرده است. به سخن دیگر، نظام عواطف مردم ایرانی بیش از همه وابسته شده است به سیاستگذاری‌های مذهبی و سیاسی. برای همین است که میدان و پهنه‌ای برای تجربه‌ی عواطف در زندگی روزمره وجود ندارد. دست آخر این ناهمگونی خودش را به صورت آسیب‌زا شدن تجربه‌های شادی تبدیل کرده است. از یکسو آموزش‌های مدنی و جامعه‌پذیری درست و کافی برای شادمانی و راه‌های مناسب آن در جامعه وجود ندارد. بررسی‌ها نشان داده که نه در مدارس و نه در دانشگاه‌ها، ‌شادی جایگاهی در سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های اصلی ندارد. از سوی دیگر، تجربه شادی به گزینه‌های فردی در فضاهای خصوصی و همراه با هنجارشکنی از قواعد رسمی فروکاسته شده است. برجسته‌ترین ویژگی‌ای که در این میان گسترش یافته،‌ تجربه‌ی شادی بر پایه‌ی مصرف مادی است. بنابراین اگر به الگوهای تفریحی و سفرهای تفریحی ایرانیان بنگریم، مساله بنیادینِ تجربه شادمانی و نشاط در این سفرها،‌ مصرف است.

از این رو شادی و نشاط در میان ایرانیان پیوند مهمی با مقوله‌ی گردشگری پیدا می‌کند. گردشگری یکی از پهنه‌های کلیدی بازنمایی الگوها، انگاره‌ها و رفتارهای ایرانیان برای به دست آوردن شادی است. الگوهای رایج تجربه‌ی نشاط و شادی در بستر گردشگری نیز در راستای همان الگوهای کلی تجربه نشاط دیده می‌شود: بر پایه‌ی مصرف کالاهای مادی و بنابراین بر پایه‌ی سرمایه‌ی مادی افراد. پژوهش‌ها نیز نشان داده سرمایه‌ی فرهنگی و نمادین پیامد کمتری نسبت به سرمایه‌ی مادی در سنجش نشاط اجتماعی و شادمانی دارد.

در این میان، گردشگری می‌تواند راهی باشد برای سیاستگذاری فرهنگی به هدف افزایش نشاط و شادی در میان مردم. هرچند دست‌اندازی‌های سیاستگذاران برای افزایش نشاط، همواره دستاورد سودمندی نداشته، اما در عمل می‌توان سیاستگذاری‌هایی برای گسترش فرهنگ نشاط،‌ زمینه‌های آن و جامعه‌پذیری مدنی فراخور آن داشت. گردشگری یکی از فرصت‌های بنیادین برای افزایش نشاط اجتماعی است. از راه گردشگری می‌توان تجربه‌ی شادمانی را به پهنه‌ی همگانی و زندگی روزمره به شیوه‌ای مشروع و شایسته برای فرهنگ عمومی در آورد. شادمانی که عموما محدود به پهنه‌های خصوصی و فضاهای اندرونی و جایگاه‌های تعلیق (تعطیلی یا…) است، از راه سیاستگذاری‌های گردشگری می‌تواند به امری همگانی، روزمره و متعارف بدل شود.

برپایی جشنواره‌های فرهنگی موسیقی، خوراک، هنرهای سنتی و مدرن در کانون‌های جغرافیایی ویژه و نمادین، می‌تواند فرصتی برای شادمانی همگانی و همچنین گسترش توانمندی‌های رفتاری و شناختی مردم برای تجربه‌ی شادمانی باشد. اصولا همگانی کردن و متعارف‌سازی فضاها و پهنه‌های تجربه شادی،‌ می‌تواند بستری باشد که فرهنگ عمومی الگوهای شناخته‌شده و پسندیده‌ای را برای شادی و تجربه نشاط بیافریند. زیرا در پهنه عمومی،‌ فرهنگ عمومی می‌تواند زمینه‌ای برای گسترش الگوهای پسندیده شادی و نشاط و بازدارنده‌ای برای الگوهای ناهنجار شادی و نشاط باشد. به سخن دیگر، گردشگری به واسطه‌ی جایگاه تعلیقی که در زندگی روزمره فراهم می‌کند،‌ پیش از هر چیز بر پایه‌ی جستجوی شادی و نشاط و کسب لذت است. اما هرچه به‌واسطه‌ی گسترش ساز و کار جشنواره‌های ملی و آفرینش بسترهای مشترک همگانی برای تجربه‌ی شادمانی بتوان این فرجام جستجوی لذت را در فضایی شناخته ‌شده (غیر سیاسی و بدون دست‌اندازی‌های تمامیت‌خواهانه‌ی دستگاه‌های رسمی) امکان‌پذیر ساخت، می‌توان از فرو کاستن شادی به مصرف مادی کالاها جلوگیری کرد. فضاهای جشنواره‌ای ملی، در این میانه جایگاهی کلیدی دارند. گردشگری بر پایه‌ی جشنواره‌های ملی، به دلیل آفرنیش فضاهای شادمانه استوار بر کیستی و فرهنگ و البته همراه با تجربه‌ی دربر دارنده‌ی لذت موسیقی و خوراک‌های محلی و بین‌المللی،‌ می‌توانند زمینه‌ی پیشرفت جایگاه و نقش سرمایه‌ی فرهنگی و نمادین در به دست‌آوردن لذت و شادی را افزایش دهد.

به سخن دیگر، می‌توان گفت گردشگری از یکسو بستری است برای افزایش شادی و نشاط و از سوی دیگر پهنه‌ای است برای گسترش فرهنگ شادی و نشاط و توانمندی‌های شناختی و عاطفی و رفتاری لازم برای به دست آوردن نشاط، بر پایه‌ی سرمایه‌ی فرهنگی و نمادین. بنابراین گردشگری را باید به‌عنوان سیاستگذاری فرهنگی در راستای جامعه‌پذیری مردم و همسو با افزایش بسترها و تجربه‌های نشاط و شادی در نظر گرفت.

منبع:شفقنا

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *