آیین زار در بندرعباس
در ایران و بندرعباس زار یکی از انواع بادهای خطرناک است و نوعی تسخیر، تملیک و یا جنزدگی است که از دورههای بسیار پیشین نیاک – انسان اولیه – بهجای مانده است. در میان اقوام ابتدایی اعتقاد به ارواح، شیاطین، اجنه و خدایان و بهطورکلی موجودات غیرمادی چنان با بینش اسطورهای آنها درآمیخته است که حتی موجودات بیجان طبیعت را نیز دارای روح میپنداشتند. بعدها در پی پیشرفت انسان ابتدایی، تکامل مغز، پیدایش و گسترش زبان این موجودات نامرئی و ارواح بهصورت اشباحی درآمدند که از شکل خود خارجشده به صورتی دیگر مبدل شدهاند. در این مرحله انتقالی، جنبه روحانیت این عناصر غیرمادی ریشههای باریک و ناپیدای شروع ادیان بزرگ را تشکیل میداده است.
«در جزیره خارک بومیان بر این باورند که هرگاه اهل زمین – باد یا جن – به هر دلیلی وارد کالبد انسان شود، آن شخص را از حالت طبیعی خارج کرده و به حالت عجیبی گرفتار میکند. چنین فردی گوشهگیر و کمحرف میشود، میل به غذا را از دست میدهد، کمخواب شده و دهان او کف میکند. اینگونه افراد گرفتار اوهام و خیالات میشوند و احساس میکنند شخص دیگری نیز در کالبدشان وجود دارد که با آنها و موجودات نامرئی خارج از وجود آنها صحبت میکند و این موضوع بعضاً باعث میشود که آنها دست به اعمال و رفتاری بزنند که در ارادهشان نیست.»
بر مبنای تعریف فوق، تسخیرشده یا جنزده چنان تحت تأثیر افکار و عقاید قدرتهای خارج از وجود خود است که او را وادار میکنند به اعمالی خارج از اراده خود بپردازد. کاملترین شکل تسخیر یا زار در آن دسته از بیماران اسکیزوفرنی دیده میشود که تمام رفتار و کردارشان تحت تأثیر غیر قرارگرفته است. با توجه به این نکته که محتوای پسیکوتیک (نوعی بیماری روانی) بیماران مختلف در مسائل فرهنگی گروه بیمار یا افراد قبیله و تبار او نهفته است. از دیدگاه عصبشناسی تسخیرشدگی مانند اسکیزوفرنی، معمولاً با نوعی از توهمات شروع میشود. غالباً پس از یک دوران پرفشار صدای سرزنش کننده یک جن یا موجودی دیگر شنیده میشود، ولی بعداً نه مثل اسکیزوفرنی شاید به خاطر احکام شناخت جمعی نیرومندی که میان یک گروه یا مذهب خاص هست، صدا وارد سیستمِ دومِ شخصیتی میشود و فرد آنگاه کنترل خود را از دست میدهد و پیدرپی وارد حالت خلسهای میشود که طی آن آگاهی از بین میرود و قسمت «جنی» شخصیت برتری مییابد. بیماران همیشه افرادی ساده، اغلب بیسواد و معتقد به ارواح و شیاطین و یا موجودات خیالی هستند و در میان گروهی زندگی میکنند که این موجودات را باور دارند. تسخیرشدگی پدیدهای زبانی است نه رفتار واقعی.
پیشینه حضور اقوام آفریقایی در بندرعباس و خلیجفارس
«بندرعباس قدیم به سبب موقعیت بندری خاص خود، زمانی محل ورود و انتقال زنان و مردان و کودکان برده سیاهپوستی بود که سوداگران از بنادر دیگر حوزه خلیجفارس و دریای عمان و اقیانوس هند میخریدند. مرکز اصلی خریدوفروش آنها سواحل آفریقا و زنگبار بود. بردگان وقتی وارد بندرعباس میشدند برای خریدوفروش به سایر نقاط کشور فرستاده میشدند؛ چنانکه در سال ۱۶۲۶ میلادی برابر با ۱۰۰۵ خورشیدی وقتی سفیر انگلیس و همراهان او از سورات هندوستان وارد بندرعباس شدند، سیصد غلام زرخرید در کشتی آنها بودند که سوداگران ایرانی آنها را از هندوستان خریداری کرده بودند.» (سایبانی، ۱۳۹۰:۲۸)
علاوه بر شهرهای ساحلی، بردهها برای کار در مزارع و باغها و بیگاری و انواع مشاغل دیگر به نقاط مختلف ایران فرستاده میشدند. باستانی پاریزی در تاریخ کرمان نقل کرده است: محل زندگی این بردگان در کرمان با نامهای کوهستان سیاهان، قصر زنگیان وزنگی آباد خوانده میشد.
همچنین در کتاب جغرافیای اصفهان آمده است: «بردگان زیادی در شهر بودند بعضی آزاد و برخی عبد و غلام خانهزاد. زمانی که فروش بردهها رونق بسیار زیادی داشت، در اصفهان نیز تعداد نسبتاً زیادی از این بردگان حضور داشتند که همگی زادوولد کرده و بعضی از آنها دورگه شده بودند.»
پیداست روند ورود بردههای سیاه به ایران در طول سالها ادامه داشته است که این خود نیاز به تحقیقات جداگانهای دارد و در اینجا صرفاً برای ارائه پیشزمینهای تاریخی و به صورتی حاشیهای بدان اشارهشده است. این روند – ورود برده به ایران – دریکی دو قرن اخیر بهصورت مستندتر با آمار و ارقام پیگیری شده است. به تخمین انگلیسیها که در قرن نوزدهم در پی منع برده بودند، در آن قرن بهطور منظم بین ده تا بیست هزار تن وارد خلیجفارس میشدند، و مرکز اصلی تجارت برده شهر مسقط بود. بنا بر تخمین آنها در سال ۱۸۴۲ تعداد هزار و هشتاد برده به بوشهر و دیگر بنادر ایران واردشده بودند. در آن زمان هیچکدام از بنادر ایران بهصورت مستقیم به زنگبار کشتی نمیفرستادند؛ جز بندرلنگه که ازآنجا سالانه سه یا چهار قایق به آفریقا رهسپار میشد. در فاصله اوت تا اکتبر ۴۳۱۴ تعداد صد و پانزده قایق حامل ۴ هزار و ۲۴۸ برده به خارک واردشده بود. بر اساس گزارشی از سال ۱۸۴۱ حدود ۸ هزار برده – دوسوم مرد و یکسوم زن – همهساله به بوشهر وارد میشدند، امّا تنها صد و هفتادتا صد و هشتاد تن آنها آنجا میماندند و بقیه به قلمرو عثمانی برده میشدند. تعدادی از این بردهها در بندرعباس و تعداد اندکی در بندرلنگه فروخته شدند. در سال ۱۸۴۷ تخمین زده شد که واردات برده در سواحل ایران بهطور متوسط به یک هزار و ۱۵۰ برده زنگی، و هشتاد برده حبشی در هرسال رسیده است. این عدد تعداد بردههایی را که حاجیان با خود میآوردند و بردههایی که به چابهار و سواحل بلوچستان وارد میشدهاند، در برنمیگیرد.
سیر مهاجرات اقوام به خلیجفارس نیز بیانگر این امر نیست که از قرن چهارم هجری موج بزرگ مهاجرتی به سواحل ایرانی خلیجفارس واردشده باشد بهگونهای که مناطق مختلف آن را از بوشهر تا سواحل میناب مورد اشغال قرار دهد. همچنین هیچ اعرابی بدین منطقه وارد نشده است که رگ و ریشه آفریقایی و پوستی سیاه داشته باشد و علاوه بر خود و اعضای قبیله خیل زیادی از خدم و بردگان سیاه را نیز به همراه آورد و تأثیرات فرهنگی – نژادی – هویتی فراوانی را در آبادیهای منطقه بر جای گذارد. گفتنی است که چون ازنظر دین اسلام نگهداری برده امری طبیعی و حلال بود، به نهی کردن جهانیان اعتنایی نمیشد تا اینکه در سال ۱۸۴۶ در زمان قاجاری معاهدهای میان شیل، نماینده انگلیس، و حاج میرزا آقاسی، مبنی بر منع تجارت برده در خلیجفارس امضاء میشود، ولی این تجارت بهصورت پنهانی همچنان ادامه داشته است. بعدها در سال ۱۸۹۲ پس از پیوستن ایران به کنوانسیون ژنو، قراردادی مبنی بر توقف تجارت برده امضاء شد و در سال ۱۹۲۷ بهموجب قانون اساسی ایران، سرانجام در سال ۱۹۲۷ بهطورقطع بردهداری در ایران ممنوع شد.
تبارشناسی زاران بندرعباس و خلیجفارس
کاستن نیبور در سفرنامه خود در سال ۱۷۶۵ میلادی آورده است: از «کافِر» های آفریقا که بهصورت برده در خارک فروخته میشوند، بیشترشان مذهب خودشان را حفظ کرده بودند. کافرها برای شخصیت مذهبی بزرگ خود که »شیخ فرج» نامیده میشد بنای کوچکی ساخته بودند. مراسم مذهبی آنها بیشتر عبارت است از رقصی که با طبل و سازهای بد – بدصدا و ابتدایی – دیگر همراهی میشد.
بنا برنوشته نیبور کافِرهای آفریقایی که بهصورت برده به این جزیره آمده بودند از ترویجدهندگان مراسم شیخ فرج هستند. کافِرها از قبیله «بانتو» ساکن کشورهای شرق آفریقا مانند ساکنان حبشه و کشورهای غربی و جنوبی آن هستند بانتو شاخهای از اقوام سیاهپوست ساکن نواحی استوایی و جنوبی آفریقا است. اگر خطی فرضی از کامرون در آفریقای غربی تا کنیا در آفریقای شرقی بکشیم، خواهیم دید که همه اقوام ساکنِ جنوب این خط بانتو زباناند، مگر در حدود چند صد هزار نفر که به زبانهای نیلی و کوشی و خوسیان – کلیک – تکلّم میکنند. تعداد گروههای قومی یا بهاصطلاح قبایل تشکیلدهنده بانتو زبانها بسیاراست. بهطوریکه تنها در کشور تانزانیا در حدود صدوبیست گروه مختلف وجود دارد. زبان بانتوها دارای چند صد زبان و لهجه است. ازجمله «کافِر»ها «زولو» و سواهیلی. کافِرها که از چند قرن پیش مقیم ایران بودهاند، قبیلهای از بانتو هستند که اغلب در جنوب شرقی آفریقا ساکناند.
پیتر دالواله نیز در سفرنامه خود آنها را اعراب بادیهنشین و مسلمان آفریقا که جز مسلمانان، همه را کافر میدانند معرفی نموده است. در تبارشناسی سیاهپوستان منطقه میتوان گفت که اعتقاد آنها به وجود بادهای کافَر– که بهاحتمالزیاد همان واژه تحریفشده کافِر است – و بادهای مسلمان و همچنین مراسم شیخ فرج که در میان سیاهپوستان از بوشهر تا بندرعباس، بلوچستان و جزایر خلیجفارس برگزار میشود؛ پیوستگی، هم تباری و همریشه بودن بیشتر سیاهپوستان منطقه را که از اقوام بانتوها هستند، نشان میدهد.
مطالعه تطبیقی و تشابه برخی از ترانههای مراسم زار بهویژه مراسم شیخ فرج که در میان مردم منطقه از بوشهر تا بلوچستان بهصورت مشابه اجرا میشود، خود دلیل محکمی بر همریشگی قومی و نژادی میان این سیاهپوستان است.
دکتر ساعدی نیز در کتاب اهل هوا تغییرات پیوستهای را قابلتوجه قرار داده است. این تغییرات همان آمیختگی و تأثیرپذیری از نظام دوبینشی و دوگانگی خیر و شر کهن ایرانی، و خوب و بدمذهبی است. بر این مبنا بادها به دو صورت دیده میشود؛ بادها یا اشباح شرور و مضراتی یا زار (کافر)؛ و بادهای خیر و خوب مانند مشایخ (مسلمان)، تا بدینسان در آداب و مناسک سنتی هرکدام تغییرات زیادی حاصل شود.
اجرای مراسم زار در بندرعباس
در بندرعباس وقتی بابا یا مامای زار احتمال میدهد که بیمار به یکی از زارها مبتلا شده است، او را مدت هفت روز دور از چشم دیگران در حجاب نگه میدارند. در تمامی این مدت بابا یا ماما دارویی به نام گره کو که معجونی است از بیستویک ماده درست میکنند و هر شب به تن او میمالند. پس از پایان این مرحله – مرحله حجاب – صبح روز بعد بدن بیمار را تمیز، خاک هفت راه را با هفت برگ گیاه بیخار مخلوط میکنند و همراه گره کو به تن وی میمالند. پیش از آنکه مراسم رسمی زار اجرا شود، جنی که باد زار را به بدن شخص وارد نموده است از بدن او بیرون میکنند؛ بدین ترتیب که بیمار را میخوابانند، انگشت شست پاهایش را با موی بز به هم میبندند و مقداری سیفه – روغن کوسهماهی که بسیار بد بو است – به زیر بینی فردی که گرفتار زار شده است، میمالند و چند رشته موی بز آتش زده زیر بینی او قرار میدهند. بعد بابا، با چوبدستی – خیزران – جن را تهدید میکند که از بدن وی خارج شود و با آن ضربههایی به تن بیمار میزند، جن با جیغوداد و ناراحتی زیاد مرکبش را رها و فرار میکند.
جینز میگوید: «در اینگونه موارد بیمار مانند موارد اسکیزوفرنی دستورات دیگران را اجرا میکند. رفتار او مانند یک جن یا صداهای توهمیای است که در ذهن او تولید میشود و رفتار او مانند «او» ای است که در درون او وجود دارد. صدای او نیز تغییر میکند و اغلب از بیخ گلو فریاد میزند. این حالتها همیشه با از دست دادن آگاهی همراه است. »
در تسخیرشدگی یا زار، سخنان که به تلفظ درمیآیند گفتار طبیعی نیمکره چپ تحت مهار یا رهبری نیمکره راست است؛ بهعبارتدیگر آنچه مرتبط با منطقه ورنیکه راست است، منطقه بروکا در نیمکره چپ را مورداستفاده قرار میدهد که نتیجهاش حالت خلسه و از خود بیخود شدن است. این کنترل از طرف مقابل نیمکره مغز میتواند زیربنای عصبشناختی از بین رفتن آگاهی طبیعی باشد.
بعد از فرار جن تنها باد زار در سر بیمار است. برای زیر آوردن زار سفره، بساط، بازی، آواز، ورد و نذرونیاز و خون قربانی لازم است. در مجلس زار بابا یا مامای زار [حکیم، پزشک، جادوگر، شمن] در صدر مجلس قرار میگیرد و چند دهل یکسر و دو سربزرگ و کوچک در یک ردیف قرار میدهند. در آغاز مجلس آتش در گِشه سوز (آتشدان) میریزند و مقداری کندورک (سقّز) را بر روی آتش قرار میدهند و با بوی آن دهلها را معطر میسازند.
پیش از شروع مجلس سفرهای پهن میکنند در آن انواع خوردنی، گیاهان معطر و خون قربانی قرار میدهند. منظور از قربانی گوسفندی است که در همان مجلس سرش را بریده، درون طشتی سر سفره قرار دادهاند. معمولاً باد تا زمانی که خون ننوشد، هیچ حرفی بر زبان نمیآورد. درنتیجه لازم است شخص بیمار خون بنوشد.
بابا و ماما با خیزرانی که در دست دارند، مجلسِ بازیِ زار را آغاز میکنند. خود بابا به سراغ یکی از دهلها میرود و شروع میکند به کوبیدن و شعر خواندن… وقتی مجلس گرم شد و رونق گرفت، دیگران هم با آواز بابا دم میگیرند… آواز و اشعار زاران در سواحل آفریقا همه به زبان سُواهیلی است، ولی در ایران بیشتر اشعار را به زبان عربی میخوانند که بعد از چند بیت تبدیل به اشعار نامفهوم سُواهیلی میشود، ولی کمتر کسی معنی این شعرها را میفهمد نه سیاهان و نه حتی خود بابا و مامای زار.
در مجلس زار شخص مبتلا را همیشه پهلوی بابا مینشانند. بعد از یک مدت بازی – اجرای موسیقی – مبتلای زار آرامآرام تکان میخورد و معلوم میشود که باد در بدنش به حرکت درآمده است… شروع به لرزیدن میکند و بهتدریج تکانها زیاد میشود و از شانهها به تمام بدن سرایت میکند و وقتی به اوج میرسد که کله شخص مبتلا پایین آمده و در ضمن تکانهای شدید از ظرف خونی که در برابرش است، خون بخورد. در این موقع صدای دهلها بیشتر اوج میگیرد و آوازها بلندتر میشود… در مقابل یکی از آهنگها که با دهلِ کسر نواخته میشود، زار شخص مبتلا تکان میخورد و پائین میآید. بیمار حال خود را نمیفهمد و در این میان تنها بابا میتواند با زار صحبت کند. بابا همیشه از زار میپرسد که اهل کجاست و اسمش چیست، برای چه این شخص را اسیر کرده. زار به زبان خودش جواب میدهد که اهل کجاست و اسمش چیست و چرا به بدن بیمار واردشده است. البته همه این حرفها با زبانی غیر از زبان بیمار – که همیشه با آن سخن میگوید – از دهان مریض خارج میشود. وی به زباناصلی زار، عربی، هندی، سواهیلی صحبت میکند. درحالیکه ممکن است بیمار با آن زبان آشنایی نداشته باشد.
بعد بابا یا ماما از زار میخواهد که مرکب خود – شخص بیمار – را آزاد کند. زار پاسخ میدهد که این کار آسان نیست و برای اینکه مرکب خود را آزاد کند، سفره میخواهد؛ خیزران، خلخال و پیراهن تمیز میخواهد… تمام این لوازم که حاضر شد آنها را به بیمار نشان میدهند. اگر زار آنها را پذیرفت مبتلای زار رهایی مییابد و بعدازآن میتواند آسوده در جرگه اهل هوا و زاریان زندگی کند و اگر قبول نکرد بازی از نو شروع میشود تا زمانی که راضی شود… امّا برای همیشه آن باد در کلهاش باقی میماند. در مرحله اول، قبل از بازی و کوبیدن طبل و دهل، باد ناصاف و وحشی بود و مرکب خود را اذیت میکرد، امّا بعد از شنیدن شعر و صدای دهل، دیدن سفره و خوردن خون زار صاف میشود و مرکب خود را آسوده و راحت میگذارد.
منابع:
– باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۸۵)، تاریخ کرمان تألیف احمدعلی خان وزیری، تهران: علم، چاپ پنجم
– پیرنیا، حسن (۱۳۸۲)، تاریخ ایران قبل از اسلام، تهران: نامک، چاپ چهارم
– ساعدی، غلامحسین (۱۳۵۵)، اهل هوا، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم
– سایبانی، احمد (۱۳۹۰) بندرعباس و هلال طلایی، قم: همسایه، چاپ دوم
– شریفیان، محسن (۱۳۸۴)، اهل زمین، تهران: قلم آشنا، چاپ دوم
– جینز، جولیان (۱۳۸۴)، خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی، ترجمه خسرو پارسا و دیگران، تهران: آگاه.
– نیبور، گاستن (۱۳۵۴) سفرنامه نیبور، ترجمه و تحشیه پرویز رجبی، تهران: توکا.