گذری به خانه «نیما» در یوش

یوش ، زادگاه مردی ست که توانست پس از گذشت چندین قرن از گفتن «مفتعلن مفتعلن کشت مرا» توسط مولانا، بالاخره سد پرهیبت عبور از برخی معیارهای کهنه‌ شعر فارسی را بشکند. این توصیف کلی و کوتاه از مقصد سفر، مخصوصا وقتی بدانی به دیدن زادگاه و آرامگاه چه کسی می‌روی، مسیر را هم به‌اندازه‌ بهانه‌ سفر، مهم می‌کند؛ مسیری که می‌دانی نیما حتما در روزگاری دور سپری کرده است.

مسیر رفتن به روستای یوش
در این روزگار برای رفتن به روستای یوش و بازدید از خانه و زادگاه نیما، دو راه وجود دارد؛ یکی جاده‌ هراز و دیگری جاده‌ چالوس. برای انتخاب هر کدام از این دو مسیر نیز دو راه وجود دارد؛ یکی این‌که خودت با اتومبیل شخصی اقدام به رفتن کنی یا این‌که بخواهی از خدمات تورهای ایرانگردی استفاده کنی. جاده‌ چالوس انتخاب ما بود. مسیری کوهستانی که به‌دلیل وجود درختان شاخه آویخته از دو سوی جاده و اشرافش بر رودخانه منتهی به سد این‌روزها کم‌آب کرج، هنوز یکی از زیباترین جاذبه‌های توریستی ایران است.
با رسیدن به کیلومتر 79 جاده‌ چالوس و عبور از تونل کندوان، در محل معروف به پل زنگوله، جاده‌ آسفالته‌ فرعی روستای یوش-بلده در ظلع شرقی جاده ظاهر می‌شود. تا رسیدن به روستا حدود 45 کیلومتر جاده‌ کوهستانی و پیچ در پیچ با منظره‌ای از درختان سرو و تبریزی و باغ‌های گوناگون میوه در کف دره قرار دارد که جولانگاه نگاه و خیال هر رونده‌ای خواهد شد. مخصوصا در فصل پاییز. در این فصل جاده‌ یوش به قدری سرشار از رنگ‌های مختلف برگ‌ درختان است و هارمونی رنگ‌ها و طبیعت آنچنان جلوه‌گر، که امکان ندارد هر گذرنده‌ای را برای لحظاتی مسحور زیبایی پرشکوهش نکند و حداقل برای لحظاتی به درنگ وا ندارد.
یوش
در مسیر رفتن به یوش مناطق حفاظت‌شده‌ای مثل گلستانک و سیاه‌بیشه به چشم می‌خورند. روستاها با شیروانی‌های رنگ به رنگ و حتی خالی از رنگی مسلط ، قدری بکری منطقه را دستخوش تغییر کرده‌اند. در امتداد جاده و سراسر عمق دره پوشیده از درختان مختلف رنگ به رنگ شده، ردیف صنوبرها تمام ناشدنی‌اند؛ درختانی که در پناه کوهستان گاه آنچنان در کنار هم به نظم، قد برافراشته‌ و در حال گردن‌فرازی‌اند که گویی قصدشان رقابت با قامت کوه‌های اطرافشان است. آب رودخانه شاید به‌دلیل پایین بودن بارندگی خیلی مغرورانه حرکت نمی‌کند و آن پایین، آرام و بدون شتاب در جریان است. به عابری می‌ماند که با دیدن پاییز دره، برای رسیدن به مقصد عجله‌ای ندارد و می‌خواهد بیشتر نظاره‌گر پاییز باشد؛ تا عابری عجول.
در حاشیه‌ جاده، ویلاهای بزرگی که با معماری مدرن از لابه‌لای خانه‌های محلی‌ها سر و گردن علم کرده‌اند، مشاهده می‌شود. ویلاها با رنگ‌های تند نارنجی و قرمز و سفید، بزرگی و بلندی و جلوه‌گری خویش را خودنمایانه به رخ اهالی می‌کشند. این تصویر حتما باعث نگرانی طبیعت‌دوستان خواهد شد؛ نگرانی و شاید هراس از در افتادن وسوسه به جان بازاریان و ویلاسازان برای هجوم به منطقه. با این حال هنوز هم تمام شیب دره و جاده در مصادره‌ پاییز و رنگ غالب زرد و قرمز و نارنجی است، بنابراین هنوز دل به خیالی رنگین می‌توان سپرد و مشتاق ادامه‌ مسیر شد.
یوش
با کمی اطلاعات راهنمای مسیر، ادامه‌ راه می‌تواند دلپذیرتر هم بشود؛ به شرطی که باتجربه و مطلع باشد. در این‌صورت حتما گردشگر در جریان جزئیات منطقه‌ در حال سفر و چشم اندازها و مناظر هنوز زیبا مانده‌ منطقه که خود به تنهایی امکان کشف و دیدنشان را نداریم، قرار می‌گیرد. اما اگر چنین نباشد، شاید بسیاری از مسافران این جاده هیج‌وقت متوجه نشوند که در چشم‌انداز جنوب غربی‌شان «آزادکوه» با ارتفاع 4736 متری، سومین قله‌ مرتفع ایران قرار گرفته است. یا ممکن است وقتی از پس پیچ و خم جاده می‌گذرند و خبری هم از ابر و مه و غبار در آسمان نیست، از لذت دیدن قله‌ سپید دماوند که سر به آبی کم‌نظیرآسمان ساییده، بی‌نصیب بمانند. از این‌ها که بگذریم، در تمام طول مسیر 45 کیلومتری برای رسیدن به این روستای بازمانده از دوران ساسانیان که پر از فراز و نشیب و پیچ‌های تند پی در پی است، برای مسافری که کمی از نقش نیما در تاریخ تحول شعر و ادبیات فارسی با خبر است، نوعی خیال یا گمان نزدیک به واقعیت جلوه‌گری می‌کند.
یوش
ین خیال شاید در پی یافتن نوعی رابطه یا پیوند بین پیچ‌ این جاده و دره‌ها و کوه‌ها و زیبایی آن با کاری که نیما برای تحول شعر کهن فارسی انجام داده است، باشد. شاید فقط مسافری که از این جاده می‌گذرد، به این گمان برسد که باید بین گذر پرمشقت و دشوار و همراه با التهاب و اضطراب نیما از این منطقه برای رسیدن به پایتخت و عبور او از برخی معیارهای شعر کهن فارسی که پیچ و خم ها و فراز و فرودهایش به اندازه‌ جاده‌ یوش است، پیوندی وجود داشته باشد. احتمالا برای چنین مسافری به‌وجود آمدن چنین گمانی دور از ذهن نیست؛ این‌که برای تبدیل علی اسفندیاری به نیمای شعر فارسی، عبور از زیبایی‌های بکر این دره‌ها و البته مشقت و رنج و التهاب حتما لازم بوده است! زادگاه نیما، مردی زاده‌ سال 1276 در خانواده‌ای کشاورز و گله‌دار که از قرار معلوم جزو افراد برخوردار از نام و نعمت آن زمان آن منطقه از این دنیا بوده است. او در پس کوه‌ها و دره‌های پنهان در روستایی به‌نام یوش زاده شد. تا 12 سالگی در زادگاهش به سر برد و گاه به شبانی هم ‌رفت. عاقبت هم خاک همین روستا او را در آغوش گرفت؛ گیریم با چندین سال تاخیر!
خانه نیما
خانه‌ پدری نیما بنایی است متعلق به دوره‌ قاجار که از سال 1375 زیر نظر سازمان میراث فرهنگی استان مازندران قرار گرفته و در حال حاضر به موزه‌ نیما یوشیج تبدیل شده است. خانه، بنایی نسبتا بزرگ است که در پس کوچه‌ای شیب‌دار و سنگ‌فرش شده در ضلع شمال غربی روستا واقع است. معماری بنا با دیگر خانه‌های این روستا و حتی کل معماری خانه‌های شمال کشور مغایرت عجیبی دارد.
بنا در سال ۱۲۰۷ هجری قمری ساخته شده است. در حال حاضر دارای ۳ ورودی، شاه‌نشین و اتاق‌های تابستانی و زمستانی سه‌دری و شش‌دری و همچنین آفتابگیرهای مشبک(اُرسی) است. بیشتر مصالح استفاده شده در آن، چوب و گل و خشت است. روبنای داخلی خانه با گچبری‌های سفیدرنگ تزئین شده است اما قسمت پایینی دیوارهای بنا به رنگ نارنجی درآمده که به نظر، نتیجه‌ی کج‌سلیقگی طراح و مسؤولان مرمت‌کننده‌ میراث فرهنگی است. بی‌سلیقگی که باعث می‌شود در زمان بازدید، این شعر نیما را به یاد بیاوری: «زردها بی‌خود قرمز نشدند/قرمزی رنگ نینداخته است/ بی‌خودی بر دیوار».
یوش
به‌طور کلی، سبک معماری بنا به خانه‌های شهرهای مرکزی ایران نظیر خانه‌هایی تاریخی کاشان شباهت دارد. خانه دارای حیاط مرکزی است که علاوه بر خود نیما، مزار سیروس طاهباز، گردآورنده‌ آثار و بهجت‌الزمان، خواهر نیما نیز هست. یک مجسمه‌ نیم‌تنه از نیما نیز در زیر تاق ورودی غربی خانه قرار شده است. اتاق‌های بنا به مکانی برای نگهداری آثار به جامانده از نیما اختصاص پیدا کرده است. از این اتاق‌ها سه اتاق به کتابخانه تبدیل شده است و کتاب‌هایی با موضوع ادبیات، تاریخ، دین، و کتابی درباره‌ی میکروالکترونیک. نامه‌ها، بخشی از دست‌نوشته‌ها، یک نقاشی ساده از مناره‌ قزوین با امضای خود نیما، چند عکس از نیما و البته تعدادی شعر که همگی از سوی شاعران مازندرانی و در وصف نیما و یوش و نور و مازندران سروده شده‌اند، در تاقچه‌هایی بر دیوارهای اتاق‌های نزدیک به ورودی خانه نصب شده است.
یوش
دیگر اتاق‌ها به اشیاء باقی‌مانده از نیما و خانواده‌اش اختصاص یافته است که نمونه بسیاری از آن‌ها در دیگر خانه -‌موزه‌ها پیدا می‌شود. همگی ظروف خانه‌های قدیمی، مسی، برنزی و گاه چوبی. در بین آن‌ها آنچه بیش از همه نظر را جلب می کند «تفنگ سرپر» نصب شده بالای سر‌دَر تاریک یکی از اتاق‌هاست که آدم را به این فکر فرو می‌برد که آیا شاعر حساسی چون نیما با این تفنگ شکار هم می‌رفته است!؟
این خانه به لحاظ اینکه یکی از شعرای مشهور کشورمان در آن می‌زیسته، از ارزش فرهنگی بالایی برخوردار است. خانه نیما، دارای پلان معمولی تیپ قاجاریه است. سردر ورودی این بنا به تاریخ 1128 است اما در شیر سرنمای قسمت شمالی آن تاریخ 1136 قید شده است. جبهه شمالی این خانه دارای یک ارسی پر ارزش با طرح گره‌چینی پرکار است و اتاق های طرفین ارسی و دارای 6 نورگیر مشبک چوبی با طرح‌های جالب است. این بنا دارای ۳ ورودی، شاه‌نشین و اتاق‌های زیادی است. خانه نیما یوشیچ با داشتن آجرکاری و گچ‌کاری‌های زیبا از جاذبه‌های گردشگری استان مازندران به شمار می‌آید. عمده مصالح به کار رفته در این بنا خشت و گل و چوب است و روکار نما نیز گچبری می‌باشد. این خانه یک بار در سال 1370 مورد مرمت قرار گرفت و در سال 1373 توسط سازمان میراث فرهنگی خریداری شد و مجددا در سال 1375 مرمت اساسی شد.
یوش
درباره نیما یوشیج
علی اسفندیاری، مردی که بعدها به نیما یوشیج معروف شد، در بیست‌ویکم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در روستای یوش، دیده به جهان گشود.او 62 سال زندگی کرد. اگرچه سراسر عمرش در سایه مرگ مدام و سختی سپری شد؛ اما توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرها و رای‌های محکم و مستدلش، تحول بخشد. در همان دهکده که متولد شد، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفت. نوشته‌های نیما یوشیج را می‌توان در چند بخش مورد بررسی قرار داد : ابتدا شعرهای نیما؛ بخش دیگر، مقاله‌های متعددی است که او در زمان همکاری با نشریه‌های آن دوران می‌نوشته و در آنها به چاپ می‌رسانده است؛ بخش دیگر، نامه‌هایی است که از نیما باقی مانده است. این نامه‌ها اغلب، برای دوستان و همفکران نوشته می‌شده است و در برخی از آنها به نقد وضع اجتماعی و تحلیل شعر زمان خود می‌پرداخته است؛ از جمله در نامه‌هایی که به استادش «نظام وفا» می‌نوشته است.
آثار خود نیما شامل تعریف و تبصره و یادداشت‌های دیگر، حرف‌های همسایه، حکایات و خانواده‌ی سرباز، شعر من، مانلی و خانه‌ی سریویلی، فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ، قلم‌انداز، کندوهای شکسته(شامل پنج قصه‌ی کوتاه)، نامه‌های عاشقانه‌ و غیره می باشند. نیما علاوه بر شکستن برخی قوالب و قواعد، در زبان قالب‌های شعری تاثیر فراوانی داشت؛ او در قالب غزل به‌عنوان یکی از قالب‌های سنتی ـ نیز تاثیر گذار بوده؛ به طوری که عده‌ای معتقدند غزل بعد از نیما شکل دیگری گرفت و به گونه‌ای کامل‌تر راه خویش را پیمود.
یوش
در اواخر عمر اين شاعر بزرگ، درحالي‌كه به علت سرماي شديد يوش، به ذات‌الريه مبتلا شده بود و براي معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثيري نداد و در تاريخ 13 دي‌ماه 1338، نيما يوشيج، آغازكننده‌ي راهي نو در شعر فارسي، براي هميشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌كردند؛ تا اينكه در سال 1372 طبق وصيتش، پيكرش را به يوش برده و در حياط خانه محل تولدش به خاك ‌سپردند.
منبع:ایمنا
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *