بوم‌گردی

فلسفه بوم‌گردی چیست؟

در پاسخ به این سوال باید گفت که انسان به‌عنوان بخشی از جهان هستی و طبیعت، بعد از انقلاب صنعتی و رشد چشم‌گیر اختراعات و اکتشافات، هر روز بیش از دیروز در محاصره محصولات دنیای مدرن قرار گرفته و رفته رفته از طبیعت (که خود جزئی از آن است) و معنویت و درک زیبایی (که برای آن آفریده شده) فاصله گرفت، شهرها به غول‌هایی از آهن و سیمان و دیگر مصالح صنعتی تبدیل شدند، خانه‌هایی که قبلا سرشار از احساس و زیبایی بود و برخوردار از حیاط، حوض، نور، آب و… به ساختمان‌هایی زمخت و بی‌روح بنام آپارتمان و…تبدیل شد که بعضی از آن‌ها فقط قادر به پاسخگویی به برخی از نیازهای جسمانی است و ناتوان از تامین نیازهای روحی و چندین و چند مشکل دیگر از این قبیل.

این شرایط اصلا با روح، روان و طینت انسان‌ها همخوانی ندارد. جامعه مادی گرا و ماتریالیست به‌تدریج دچار چالش‌های فراوان اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی و… شد. انسانی که اشرف مخلوقات است و برای رشد معنوی و رسیدن به کمال، زیبایی، عشق و…آفریده شده بود:

هر کسی را بهر کاری در جهان آورده‌اند
کار ما عشق است و ما را بهر آن آورده‌اند

به یکباره خود را در دام پیله‌ای دید که خود تنیده است:

تو به تقصیر خود افتادی ازین در محروم
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری

به عبارتی درگیر نوعی سبک زندگی شد که هیچ سنخیتی با فلسفه آفرینش ندارد، سبک زندگی که فست فودها جای تغذیه سالم را گرفت، سبک زندگی که به محیط زیست لطمه وارد کرد و…
با آشکار شدن اشتباهات و اشکالات فوق، بشر برای رهایی از آن‌ها به تکاپو افتاد تا از این مهلکه نجات یابد، لذا بازگشت به معنویت، طبیعت، روستاها، معماری بومی و… را به‌عنوان بخشی از راه علاج انتخاب کرد که غربی‌ها از این رویکرد و پارادایم با عنوان «پست مدرن» یاد می‌کنند.

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش

در این شرایط افزایش وسایل حمل و نقل و بهبود وضعیت مسیرهای ارتباطی اسباب هجوم افراد به طبیعت و روستاها را فراهم کرد، انسان خسته و درمانده از سبک زندگی شهری، بناها و خانه‌های قدیمی را بسیار به طینت خود نزدیک دید و به محض ورود به آن احساسِ آرامشی عمیق سراسر وجودش را فراگیر گرفت، چرا که این بناها با مصالح بومی، طبیعی و فرم‌های هنری، زیبایی شناسانه و هم‌خوان با محیط و توسط انسان‌هایی که پیوندی محکم با خداوند داشته، ساخته شده‌اند. بنابراین بسیار دلچسب بشر شد، با استقبال گردشگران از معماری سنتی رفته رفته جوامع محلی خانه‌های قدیمی را مرمت و بازپیرایی کرده و با تغییر کاربری آن‌ها را به اقامتگاه روستایی (بوم گردی) تبدیل کردند.

در بازپیرایی سعی شد تجهیزات و مبلمان هم هماهنگ با معماری سنتی باشد و در پذیرایی نیز از محصولات ارگانیک و محلی استفاده شد (مواردی که گمشده گردشگران بود)، البته به‌تدریج این شرایط تغییر کرد و برخی بدون دانستن حقیقت بوم‌گردی و بدون دانش نظری، برای هر نوع معماری و هرخانه‌ای فقط با پاشیدن مشتی گِل و دادن رنگ و لعاب سنتی و نیز آوردن نان از شهر و… درخواست مجوز بوم‌گردی کردند.

در حقیقت کاراین افراد بیشتر به «بَزَک» شبیه است تا حفظ اصالت‌ها و…، آن‌ها دقیقا الگوهای زندگی شهری (که انسان خسته آن است) را مجدد این بار در روستا پیاده کرده و قطار بوم‌گردی را از ریل صحیح خود خارج خواهد کرد. به‌جای فرش دست‌باف، موکت پهن شد، به‌جای استفاده از در و پنجره چوبی، انواع فلزی آن را استفاده شد، به‌جای غذای محلی، محصولات صنعتی و شهری را سر سفره آورند یا این‌که در معماری بلوکه‌های زمخت و خشن بکارگرفته شد.

این گونه اقدامات نسنجیده و غیرعلمی، فلسفه بوم‌گردی را زیر سوال می‌برد، باید گفت اگر این روند ادامه پیدا کند آینده گردشگری روستایی و بوم گردی تاریک خواهد بود، صاحبان اقامتگاه‌های گردشگری روستایی باید بدانند که فلسفه وجودی بوم‌گردی‌ها حفظ اصالت‌ها، زیبایی‌ها و ترویج سبک صحیح زندگی در ظرف (معماری) اصیل به همراه تجهیزات قدیمی و هنری (صنایع دستی بومی) و… برای کمک به سلامت روح و جسم انسان است.

فلسفه بوم‌گردی یادآور انسانیت انسان، یادآور اخلاق، مهربانی و ترویج سبک درست زندگی است، دربوم‌گردی اولویت با مهمان نوازی و مهرورزی است نه فقط کسب درآمد، در بوم گردی اگر نگاه مادی بر نگاه معنوی غلبه کند حتما به شکست محکوم است.

بدون شک در کنار نگاه معنوی، منافع مادی هم حاصل می‌شود، چرا که گردشگران در بوم‌گردی‌ها دنبال گمشده خود یعنی آرامش هستند و البته در مقابل آن حاضرند هزینه کنند، آن‌ها نمی‌خواهند با فضایی مواجه شوند که کاسبی اولویت آن باشد، آن‌ها فضایی متفاوت از آنچه در شهر دارند را خواهانند. آن‌ها رفتاری اصیل و قلبی مهربان طلب می‌کنند، آن‌ها دنبال بزک نیستند، یادمان باشد در بوم‌گردی با احساس و عاطفه مخاطب سر و کار داریم، بنابراین می‌طلبد اصحاب بوم‌گردی‌ها عاشقانه رفتار کنند، (که البته اکنون بسیاری این چنین رفتار می‌کنند) چرا که:

از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند…

منبع:میراث آریا

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *