مشهد

مشهد که می‌روم دلم آرام می‌شود

خنکای صبحگاهی هوا، نوری که از پشت ابرهای تیره بیرون زده و به گنبد طلایی می‌تابد، پرواز پرندگان در صحن و سرایش حضور را  برای هر فردی دلچسب می‌کند و فرقی نمی‌کند که باشی و از کجای این کره خاکی زائر خراسان شوی، اینجا مخصوصا در این روز برای هر آنکه دل در گرو آستان امام رئوف دارد سفره‌ای به وسعت لطف و کرم پهن شده است.

شیوع گسترده کرونا به ویژه در مشهد نزدیک به چندین ماه است که من را از این سرای مهربانی دور کرده و حال این شوق دیدار رئوف‌ترین امامان است که باعث می‌شود از راه‌های دور و نزدیک بی‌تکلیف و خالصانه سختی راه و در مواردی سختی سفر را به جان بخرم تا تنها لحظاتی را در سرای حضرت زیبایی آرام و قرار گیرم.

بعد از مدت‌ها سختی در رفت‌وآمد و حضور در شهر مقدس اما این بار در شهادت این امام زمانی پیش آمد تا لحظاتی را زیر سقف دولت‌سرای حضرت حضور یابم و با صدای عزاداری حاضران در حرم با چندین قطره اشک دلی سبک کنم و روحم را همراه با پرندگان در حال پرواز به گنبدش نزدیک کنم.

ساعت کمی از ۴ صبح گذشته، نماز را می‌خوانم و راهی حرم می‌شوم، هوا هنوز گرگ و میش است و خیابان‌های اطراف حرم را بسته‌اند تا بتوان کمی حال زائران پیاده را نیز حس کرد. هنوز جمعیت افرادی که در این ساعت به سمت حرم می‌روند زیاد نیست و عده‌ای نیز پس از اقامه نماز در حرم در حال بازگشت هستند. مدت‌ها از آخرین حضور می‌گذرد و در کمال ناباوری مهمان حضرت هستم و لحظه‌ی ورود با تمام روزهای گذشته‌ام فرق می‌کند. زائران محزون و مداحی دسته‌های کوچکی از مردم در اطراف صحن حال و هوایی عرفانی به حرم بخشیده است.

خنکای هوای پاییز انگار که بر داغ شهادت حضرت تاثیری ندارد و می‌توان این مورد را در ظاهر همه که با اشک‌هایی جاری در حال خواندن زیارت‌نامه هستند و گاهی نگاهی به آسمان می‌کنند، دید. زائرانی که از دور و نزدیک خود را به سختی به این مکان مقدس رسانده‌اند، ساعاتی را دور از دغدغه‌های روزمره خود خلوتی معنوی را تجربه کنند.

برای حال پریشان دلم اما امروز را غنیمت شمردم و دوری راه را از لیست بهانه‌ها حذف کردم و خود را برای شهادتش به حرم رسانده تا شاید حضور در کنار حضرت و تماشای بزرگیش حال پریشانم را آرام کند و غربت به وجود آمده در دلم را بکاهد.

پس از ورود، خادمان را می‌بینم که در حال پهن کردن فرش‌ها به وسعت صحن هستند و خود را برای پذیرایی از عاشقان حضرت آماده می‌کنند. هوا کمی روشن شده است و از دور کنجی را برای خود و خلوتم پیدا می کنم، از خادم سلامت حرم می‌خواهم دستم را با محلول الکلش ضدعفونی کند و بعد از آن زیارت‌نامه و مُهر را برداشته به سمت کنجی که انتخاب کرده‌ام، می‌روم. هوا انگاری که باران زده باشد، کمی بوی نم می‌دهد و صدای مداحی ریزی که از گوشه دیگر صحن می‌آید لذت زیارت در بیرون از رواق‌ها را برایم چند برابر می‌کند.

پس از اقامه نماز زیارت و خواندن چند صفحه زیارت‌نامه به تماشای تقلای مردم برای رسیدن به امام مهربانی‌ها، طلایی گنبد و حرکت سیاه پرچم عزای حضرت می‌نشینم و صدای آواز ساعت گاه‌گاهی مرا به حال خودم می‌آورد و دوباره نگاهی به زیارت‌نامه می‌اندازم.

در این بین اما محبت یکی از خادمان به زائری که با دستان مجروهش به سختی در حال باز کردن بسته صبحانه خود بود نظرم را به خود جلب کرد. مگر می‌شود خادم حضرت باشی، در حرمش خدمت کنی و مهربانی‌اش را به ارث نبری. لحظات زیادی را به لقمه گرفتن نان و پنیر توسط خادم و هدایتش به سمت دهان زائر مجروح به تماشا نشستم و دائم خود را جای او می‌گذاشتم که اگر من هم بودم چنین کاری را در حق یکی از زائران می‌کردم یا تنها به بازکردن بسته برای او اکتفا می‌کردم؟

پس از تماشای محبت خادم‌الرضا جهتم را به سمت قسمتی از روضه منوره که از صحن هم قابل دیدن بود تغییر دادم. حال متفاوت زائران و مجاوران حاضر در حرم و اشک‌های جاری شده بر روی گونه‌هایشان را نظاره‌گر بودم و انگار احساس پاک همه آن‌ها برای حضور در حرم را می‌توانستم از چشم‌هایشان بخوانم؛ چراکه حضور حضرت در شهر و کشوری به مانند دریایی است که در خود همه چیز دارد.

صدای دوباره ساعت؛ لحظه خداحافظی است. چشم می‌چرخانم تا در آخرین لحظه‌ها تمام صحنه‌ها ازجمله چهره اشک‌بار زائران، افرادی که در گوشه‌ای با صدای مداحی سینه می‌زنند و حس معنوی حضور را در ذهن به ثبت برسانم. انگار امروز هم چاره‌ای جز خداحافظی برایم نمی‌ماند و باید تمام حس معنوی که حال پریشانم را کمی آرام کرد، همانجا در حرم گذاشته و برای دیداری دوباره راهی هتل شوم.

یادداشت از: سماسادات علوی مقدم، خبرنگار ایسنا

منبع:ایسنا

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *